معنی کلمه گرمک در لغت نامه دهخدا
باقلی را بسنده کن در راه
چند از این باقلی تو گرمک خواه.سنایی ( از جهانگیری ). || نوعی از خربزه پیش رس و آن سفیدرنگ و شیرین و معطر باشد. ( غیاث ) ( برهان ) ( آنندراج ). نوعی از این میوه را طالبی نیز گویند :
آل برمک در کرم گرمک فروش این درند
این سخن نرمک نمی گویم که هست این مشتهر.بسحاق اطعمه ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).سرشاری جود آب گرمک
صد طعنه زند بر آل برمک.محسن تأثیر ( از آنندراج ).|| ( ص مصغر ) مصغر گرم هم هست. ( غیاث ) ( برهان ) ( آنندراج ).
گرمک. [ گ َ م َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین ، واقع در 15هزارگزی جنوب باختری آوج و یکهزارگزی راه عمومی. هوای آن سرد و دارای 473 تن سکنه است. آب آنجا از رود محلی تأمین میشود و محصول آن غلات مختصر انگور و عسل ، شغل اهالی زراعت و قالی و جاجیم بافی است. در تابستان ایل بغدادی بحدود این ده می آیند. راه آن مالرو است و ماشین نیز میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
گرمک. [ گ َ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 78 هزارگزی شمال باختری اسفراین و 20 هزارگزی جنوب شوسه عمومی بجنورد به شقان. هوای آن سرد دارای 349 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات تریاک بنشن و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
گرمک. [ گ َ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان خواشید بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 24 هزارگزی جنوب ششتمد. هوای آن معتدل و دارای 260 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، پنبه و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
گرمک. [ گ َ م َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایه شهرستان قزوین ، واقع در 28 هزارگزی شمال باختر معلم کلایه و 540 هزارگزی راه عمومی. هوای آن سرد دارای 91 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات و لوبیا و گردو و عسل و شغل اهالی زراعت ، مکاری و کرباس بافی. راه به هرطرف مالرو و صعب العبور است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).