گرماس

گرماس

معنی کلمه گرماس در دانشنامه عمومی

گرماس ( به اسپانیایی: Gormaz ) یک دهستان در اسپانیا است که در سریا واقع شده است.
گرماس ۱۵ کیلومترمربع مساحت و ۱۹ نفر جمعیت دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه گرماس

در چشمه که جوشیده براید ز زمین آب چون جوش ز گرماست ببینش جریان را
شاخه ستاره‌شناسی فروسرخ همچنان به توسعه آرام خود در اوایل قرن ۲۰ام ادامه داد، هنگامی که ست بارنز نیکلسون و ادیسون پتی پیل گرماسنجی را ایجاد کردند. این وسیله می‌توانست امواج فروسرخ را آشکارسازی کند و دقتی برای چند صد ستاره داشت. البته این بخش از ستاره‌شناسی تا سال‌های ۱۹۶۰ توسط ستاره‌شناسان سنتی مورد توجه قرار نگرفت. بسیاری از دانشمندان که در این زمینه فعالیت کردند فیزیکدان و نه ستاره‌شناس بودند. موفقیت‌های ستاره‌شناسی رادیویی و پیشرفت‌هایی که میان سال‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ در زمینهٔ حس‌گرهای فروسرخ صورت گرفت، باعث توجه ستاره‌شناسان به این بحث و محکم شدن جای این شاخه در علم ستاره‌شناسی شد.
آنکه به گرماست همین رنجش و بس لیک شود کشته ز سر ما همه کس
علم چون گرماست نادانی چو سرما از قیاس هر که از سرما گریزد قصد زی گرما کند
چنان کاندر پس گرماست سرما دگر ره از پس سرماست گرما
رسول کاینات، مهتر و بهتر موجودات صلی الله علیه و سلم چنین می فرماید: العلم حیات القلوب: علم زندگی دلهاست، زیرا علم آگاهی دل است. آگاهی زندگی است، بی آگاهی مردگی است. چون دست تو بی خبر شود، از سرما وگرما خبر ندارد و از زخم خبر ندارد،گویی که: دستم مرده است. اکنون اگر دل اشارت کند دست راکه کوزه را برگیر و دست، اشارت دل را فرمان نبرد، اگر به عذری و رنجی باشد، آن دست را مرده نگویند زیرا اشارت دل را فهم میکند و می خواهدکه بکند، اما منتظر است که رنج از او برود. اما آن دستی که هیچ خبر ندارد از اشارت دل و هیچ عمل نکند و دل را جاسوسی هم نکندکه نداندکه سرماست یاگرماست یا آتش است یا زخم است، آن دست مرده باشد و همچنین هر آدمئی که نداند و حس نیابدکه اثرگرمای طاعت چیست و اثر سرمای معصیت چیست و اثر زخم عتاب چیست، آن شخص همچو آن دست مرده باشد، صورت شخص هست ولی معنی نیست، چنانکه بر سر بستانها شخصی سازند از بهر مترس. شب کسی پنداردکه پاسبان است که باغ و بوستان را نگاه میدارد. او خودکسی نباشد. آنهاکه به نور صبح بدو نگرند، دانندکه کسی نیست: «و ترا هم ینظرون الیک و هم لایبصرون». اگر تو از ظلمت نفس و هوی بیرون آیی و در نور صبح دل درآیی و به نور دل بنگری، اغلب خلق را در بستان دین، همچو آن مترس بستان بینی.
دوزخی را که گفته‌اند آنجاست خاصه‌ زین‌پس که‌ موسم گرماست
ز خاک نزد فلک کمترم از خورشید نصیب او همه زر و نصیب من گرماست