گرشاسپ

معنی کلمه گرشاسپ در فرهنگ فارسی

پسر زو ( زاب ) دهمین پادشاه پیشدادی که نه سال پادشاهی کرد ( شاهنامه بخ . ج ۲۸۲ ۱ ) .

معنی کلمه گرشاسپ در ویکی واژه

پهلوانی است کهن‌ که فقط شیداسپ و بیوراسپ پیش از او در شاهنامه حضور داشته‌اند، او نخستین پیشوای زابلیان و متحد فریدون پادشاه ایران بشمار می‌رود. چو شاه یمن سرو دستورشان/ چو پیروز گرشاسپ گنجورشان «فردوسی»
گرشاسپ هم مانند اصطلاحات مختوم به آسپ از دو کلمه گرش - آسپ شکل گرفته و ممکن است گرش تصحیف شده قِرِش به معنی کشتار باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه گرشاسپ

یکی نامه بردم به ضحّاک شاه ز گرشاسپ یل، پهلوان سپاه
تو گفتی که گرشاسپ آمد ز رزم ابا شاه بنشست با می به بزم
پسر بود زو را یکی خویش کام پدر کرده بودیش گرشاسپ نام
شنیدی که گرشاسپ گرد دلیر بیاورد چون زو هراسش پذیر
چو گودرز و چون رستم و گستهم چو برزین گرشاسپ از تخم جم
نه سام نریمان نه گرشاسپ گرد نه چشم یلان نیز چونین شمرد
گذشته ز گرشاسپ تا این زمان نیامد کسی سوی این دژ دمان
بزرگست و گرشاسپ بودش پدر به گیتی بدی خسرو تاجور
سزد کان زمان سام فرخنده شاه چو گرشاسپ روی آورد سوی راه
گرشاسپ پهلوان نیز با وجود تمام کارهای نیکی که انجام داده بود، در مواجهه با آذر دچار خشم او گشت. گرشاسپ روزی با قصد پختن غذا بر روی سبزه‌ای که اژدهایی بر زیر آن خزیده بود، آتشی برپا کرد. حرارت و گرمایی که بر اثر شعله‌های آتش به وجود آمده بود، اژده‌ها را از خواب بیدار می‌کند و حرکت ناگهانی آن موجب می‌شود که غذا داخل آتش بریزد و بدین ترتیب آتش آلوده شود.
چو شاه یمن سرو دستورشان چو پیروز گرشاسپ گنجورشان