معنی کلمه گرسنه چشم در لغت نامه دهخدا
مرغیم گنگ و مور گرسنه چشم
کس چومن مرغ در حصار نکرد.خاقانی.ز من مرنج چو بسیار بنگرم سویت
گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت.سعدی.این گرسنه چشم بی ترحم
خود سیر نمیشود ز مردم.سعدی.ز گرم خوردن حلوای بوسه معذورم
گرسنه چشم نیارد از این نواله گذشت.سنجر کاشی ( از آنندراج ). || مردم فقیر و گدا. ( برهان ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ). || کنایه از مردمی هم هست که از قحط و غلا برآمده باشند. ( برهان ) :
این گرسنه چشمان که نگشتند ز تو سیر
خون باد هر آن لقمه که از خوان توگیرند.باقر کاشی ( ازآنندراج ).