گرسنه چشم

معنی کلمه گرسنه چشم در لغت نامه دهخدا

گرسنه چشم. [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِن َ / ن ِ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از بخیل و ممسک باشد. ( برهان ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ). حریص :
مرغیم گنگ و مور گرسنه چشم
کس چومن مرغ در حصار نکرد.خاقانی.ز من مرنج چو بسیار بنگرم سویت
گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت.سعدی.این گرسنه چشم بی ترحم
خود سیر نمیشود ز مردم.سعدی.ز گرم خوردن حلوای بوسه معذورم
گرسنه چشم نیارد از این نواله گذشت.سنجر کاشی ( از آنندراج ). || مردم فقیر و گدا. ( برهان ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ). || کنایه از مردمی هم هست که از قحط و غلا برآمده باشند. ( برهان ) :
این گرسنه چشمان که نگشتند ز تو سیر
خون باد هر آن لقمه که از خوان توگیرند.باقر کاشی ( ازآنندراج ).

معنی کلمه گرسنه چشم در فرهنگ معین

( ~ . چَ ) (ص مر. ) کنایه از: بخیل و ممسک .

معنی کلمه گرسنه چشم در فرهنگ عمید

آزمند، حریص: ز من مرنج چو بسیار بنگرم سویت / گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت (سعدی: لغت نامه: گرسنه چشم ).

معنی کلمه گرسنه چشم در فرهنگ فارسی

۱ - حریص آزمند : زمن مرنج چو بسیار بنگرم سویت گرسنه چشمم و سیری ندارم از رویت . ( سعدی ) ۲ - بخیل ممسک . ۳ - گدا فقیر . یا گرسنه چشمان کنعان . برادران یوسف ع .

معنی کلمه گرسنه چشم در ویکی واژه

کنایه از: بخیل و ممسک.

جملاتی از کاربرد کلمه گرسنه چشم

خمیر او نمک را آب کرده گرسنه چشم را در خواب کرده
ته کاسهٔ جم روزیِ این گرسنه چشمان ارزانی این تاجوران تخت و کلاهی
در سواد نظرگرسنه چشمان جهان عزت دست تهی، گر ید بیضاست که نیست
گرسنه چشمان نفاق و حسد جان حسد را دل ایشان جسد
بر خوانچه این سبز فلک خود همه قرصی است و آن هم ز پی گرسنه چشمان چو ما نیست
به ذوق لذت بیداد و زهر چشم عتاب به شوق گرسنه چشم و به نعمت دیدار
حیرت‌زده را که دارد از حیرت باز؟ آیینه گرسنه چشم دیدار بود
ز خوان وصل نشد سیر دیده ام صائب گرسنه چشم نگاهی که داشتم دارم
کرد بر خوان نبوت یک شب دعوت گرسنه چشمان عرب
بطبع گرسنه چشم محبت اندیشه که جز بنعمت جود تو نشکند بازار