گرزین

معنی کلمه گرزین در لغت نامه دهخدا

گرزین. [ گ ِ ] ( اِ ) تاج کیانی را گویند و آن را مرصع ساخته از بالای تخت محاذی سر ایشان با زنجیر طلا آویخته بوده اند. ( برهان ) ( آنندراج ). گرزن. ( جهانگیری ). رجوع به گرزن شود. || زنبیل. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( آنندراج ). || تیر پیکان دار. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( آنندراج ).

معنی کلمه گرزین در فرهنگ معین

(گَ ) (اِمر. ) تیر پیکان دار.

معنی کلمه گرزین در فرهنگ عمید

=گرزن

معنی کلمه گرزین در فرهنگ فارسی

( اسم ) تیر پیکان دار .

معنی کلمه گرزین در ویکی واژه

تیر پیکان دار.

جملاتی از کاربرد کلمه گرزین

عمر گل خود مدت یکهفته باشد بیش نه غنچه گرزین وجه دلتنگست معذور آمدست
به قدرناله مگرزین قفس برون آییم وگرنه بال به خون خفته است وپا بسته‌ست