گردگاه

معنی کلمه گردگاه در لغت نامه دهخدا

گردگاه. [ گ ِ ] ( اِ مرکب ) اطراف. کمر. میان. لگن خاصره :
دریغ آن کمربند و آن گردگاه
دریغ آن کئی برز و بالای شاه.فردوسی.دلیران به خوردن نهادند سر
چو آسوده شد گردگاه از کمر.فردوسی.

معنی کلمه گردگاه در فرهنگ معین

(گِ ) (اِمر. ) = گردگه : ۱ - کمر، میان . ۲ - لگن خاصره .

معنی کلمه گردگاه در فرهنگ عمید

اطراف کمر، تهیگاه، کمر.

معنی کلمه گردگاه در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنجای از بدن که گرده ( قلوه ) بدانجاست . ۲ - آنجای از پشت مرکب که زین بر آن نهند : خورشید شاه زین بر گردگاه مرکب نهاد و بر مرکب سوار شد ...

معنی کلمه گردگاه در ویکی واژه

گردگه:
کمر، میان.
لگن خاصره.

جملاتی از کاربرد کلمه گردگاه

چو بهرام را دید بیدار شاه بدان فر و آن شاخ و آن گردگاه
چو این دید سیندخت برپای جست کمر کرد بر گردگاهش دو دست
چو دیدی بر و گردگاه ورا بزرگی و گردی و راه ورا
سرش را بیاراست با تاج زر همان گردگاهش به زرین کمر
ناوک قهر او به نوک فنا گردگاه وجودها خستست
بزد نیزه بر گردگاه پلید کش از پشت نوک سنان شد پدید
به هنگام عهد فریدون شاه به مردی کمر بست بر گردگاه