گردکان

معنی کلمه گردکان در لغت نامه دهخدا

گردکان. [ گ ِ دِ ] ( اِ ) آن را در رودسر و طوالش گردگان ، در رامیان قز، در آمل اقوز، در رامسر و طوالش و لاهیجان آقوزدار، در شفارود، ووز میخوانند. این درخت را در همه جا به نام گردو میشناسند و در خراسان و بعضی نقاط دیگر به نام جوز نیز خوانده میشود. ( جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 217 ). گردو که آن را چهارمغز گویند. ( انجمن آرای ناصری ). جوز. گوز. چارمغز :
منه دل بر این سالخورده مکان
که گنبد نپاید بر گردکان.سعدی ( بوستان ).اصل بد نیکو نگردد آنکه بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است.سعدی.میل کودک بگردکان و مویز
بیش باشد که بر خدای عزیز.اوحدی.در سفر با گردکانم هم جوال
میکشم از کلکل او قیل و قال.بسحاق اطعمه.

معنی کلمه گردکان در فرهنگ معین

(گِ دِ ) (اِ. ) گردو، جوز.

معنی کلمه گردکان در فرهنگ عمید

= گردو

معنی کلمه گردکان در فرهنگ فارسی

ثمردرخت گردوکه مغز آن مانندبادام خورده واز آن روغن میگیرندهردانه گردویک پوست سبزویک پوست سخت چوبی که مغزمیان آن است دارد
( اسم ) درخت گردو گوز جوز : میل کودک به گردکان و مویز بیش باشد که بر خدای عزیز . ( اوحدی ) یا گردکان بر گنبد بودن . ناپایدار بودن بی ثبات بودن : پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است . ( گلستان ) یا گردکان هندی . جوز هندی نارگیل .

معنی کلمه گردکان در ویکی واژه

گردو، جوز.

جملاتی از کاربرد کلمه گردکان

گفت بازم گردکانی کن عطا گفت بقال از کجایی ای فتی
مغز باشد ز گردکان مقصود پوست را از خری مکن معبود
گردکانی چند اندر خانه یافت برگرفت و سوی پیغمبر شتافت
ما دو شخص از بهر تحفه روز و شب اندر طواف من به گردِ گردکان و جوهرى بر گردِ کان
برگرفت آن گردکانها را بکف آن کفی کش بود مهر و مه کلف
در وصف گوی چگمه این نظم طرفه بستم نی گردکانست کانرا بشمرده ببازی
چشم ها گرد و چشمخانه مغاک گردکان در کوی فتاده ز خاک
گفت صد باشد بچند این گردکان گفت یک درهم بهای آن بدان