معنی کلمه گردکان در لغت نامه دهخدا
منه دل بر این سالخورده مکان
که گنبد نپاید بر گردکان.سعدی ( بوستان ).اصل بد نیکو نگردد آنکه بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است.سعدی.میل کودک بگردکان و مویز
بیش باشد که بر خدای عزیز.اوحدی.در سفر با گردکانم هم جوال
میکشم از کلکل او قیل و قال.بسحاق اطعمه.