گردون

معنی کلمه گردون در لغت نامه دهخدا

گردون. [ گ َ ] ( اِ ) ( از: گرد، گردیدن + ون ، پسوند فاعلی ) گردان. پهلوی ، ظاهراً گرتون ، گرتن ، ورتون ، ورتن . و رجوع به اساس اشتقاق فارسی ص 904 گردنده. چرخ. ارابه. کالسکه. آسمان فلک. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). فلک. ( غیاث ) ( دهار ) ( منتهی الارب ). آسمان. گنبد لاجوردی. گنبد مینا. سپهر :
مرده نشود زنده ، زنده به ستودان شد
آئین جهان چونان تا گردون گردان شد.رودکی.بخندد لاله بر صحرا بسان چهره لیلی
بگرید ابر بر گردون بسان دیده مجنون.رودکی.چو هامون دشمنانت پست بادند
چو گردون دوستان والا همه سال.رودکی.بینی آن نقاش و آن رخسار اوی
از بر خو همچو بر گردون قمر.خسروانی.برافروز آذری ایدون که تیغش بگذرد از بون
فروغش از بر گردون کند اجرام را اخگر.دقیقی.بفرمود تا خلعتش ساختند
سرش را به گردون برافراختند.فردوسی.چو گردنده گردون به سر بر بگشت
شد از شاهیش سال بر سی و هشت.فردوسی.گردون ز برق تیغ چو آتش لپان لپان
کوه از غریوکوس چو کشتی نوان نوان.فرخی.جلالش برنگیرد هفت گردون
سپاهش برنتابد هفت کشور.عنصری.کسی کز خدمتت دوری کند هیچ
بر او دشمن شود گردون گردا.عسجدی.تا بیقرار گردون اندر مدار باشد
و اندر مدار گردون کس را قرار باشد.منوچهری.الا که به کام دل او کرد همه کار
این گنبد پیروزه و گردون رحایی.منوچهری.من و تو غافلیم وماه و خورشید
بر این گردون گردان نیست غافل.منوچهری.اگر سنگی ز گردون اندرآید
همانا عاشقان را بر سر آید.( ویس و رامین ).ز فریادت نترسد حکم یزدان
نگردد بازپس گردون گردان.( ویس و رامین ).ز گردون به گردون شده بانگ و جوش
جهان از ورای جرس پرخروش.اسدی ( گرشاسب نامه ).چه گویی در آنجای گردنده گردون
روان است یا ایستاده بدین سان.ناصرخسرو.نگیرد هرگز اندر عقل من جای
که گردون گردد اندر خیر یا شر.ناصرخسرو.ز هیچ گردون چون رای او نتافت نجوم

معنی کلمه گردون در فرهنگ معین

(گَ ) [ په . ] ۱ - (ص فا. ) هرچه دور خود بگردد. ۲ - (اِ. ) ارابه . ۳ - آسمان ، گنبد لاجوردی .

معنی کلمه گردون در فرهنگ عمید

۱. هرچه دور خود یا گرد محوری بچرخد.
۲. چرخ.
۳. [مجاز] آسمان.

معنی کلمه گردون در فرهنگ فارسی

چرخ، هرچه دورخودیاگردمحوری بچرخد، به معنی آسمان نیزمیگویند
۱ - ( صفت ) گردنده گردان . ۲ - ( اسم ) ارابه : آرمانوس قیصر در زیر گردونی گریخته بود و از خصمان پنهان شد . غلام او را دریافت . ۳ - چرخ . ۴ - آسمان فلک : چو گردنده گردون بسر بربگشت شد از شاهیش سال برسی و هشت . یا گردوک برین . آسمان .

معنی کلمه گردون در ویکی واژه

هرچه دور خود بگردد.
ارابه.
آسمان، گنبد لاجوردی.

جملاتی از کاربرد کلمه گردون

سپاه ابر سماطین زده است بر گردون سپاه لاله مغانی کشیده بر کهسار
همان گردون که بر تو کرد بیداد به عذر آید ترا روزی دهد داد
چون تو گردون سریر نتوان یافت چون من اختر ضمیر نتوان یافت
چو تو ساغر نهی بر کف ترا جنت سزد مجلس چو تو جولان کنی در صف ترا گردون سزد میدان
دو اسبه رو به هم آورده در بساط غرور ستاره بازی گردون مگر نمی دانند
دیده ی دل کو به گردون بنگریست دید کانجا هر دمی میناگریست
گهی از جا به ناخن کوه کندی به گردون برده بر فرقش فکندی
کرده گردون آفتاب شرع را سر بر سنین گشته با یک نیزه خورشید جهان آرا بلند
پیش منعم شکوهٔ گردون مکن دست خویش از آستین بیرون مکن
جهان دید پر مرد پولادپوش به گردون رسیده ز هر سو خروش