معنی کلمه گرده در لغت نامه دهخدا
گرده بر دوش راهب دیرم
حلقه در گوش ساجد لاتم.
نزاری قهستانی ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).
|| همه و مجموع. || نگاه. ( برهان ) ( آنندراج ). || بالش گرد. ( برهان ) ( جهانگیری ). || یک نوع برنج مایل به تدویر است و این برنج در گیلان و مازندران زراعت میشود. || نان غیرتنک. ( برهان ). نوعی از نان باشد. ( جهانگیری ). نوعی از نان که به تازی رغیف خوانند و جردقه معرب آن است. ( آنندراج ). کلیچه. ( انجمن آرا ). شُوایَه : سَلائط؛ گرده های نان کلان. ( منتهی الارب ) :
نان کشکینْت روا نیست نیز
نان سمد خواهی گرده کلان.رودکی.به نیم گرده بروبی بریش بیست کنشت
به صد کلیچه سبال تو شوله روب نرفت.عماره.گولانج و گوشت و گرده و گوزآب و گادنی
گرمابه و گل و گل و گنجینه و گلیم.لبیبی.نعم الرغفان رغفان الشعیر...
نیکاگرده ها که گرده های جو بود.( نوروزنامه ).که از این مهره ها چه میخواهی
گفت یک گرده و دو تا ماهی.سنائی.و با ایشان از وجه زاد و توشه گرده ای بیش نبود. ( سندبادنامه ص 49 ).
بره و مرغ و زیربای عراق
گرده ها و کلیچه ها و رقاق.نظامی.ورم پهلوی پهلوانان به تیغ
خورم گرده گردنان بیدریغ.نظامی.همان قرصه شکرآمیخته
چو کنجد بر آن گرده ها ریخته.نظامی.به یک دو گرده قناعت کن و بحق پرداز
که کس بحق نشود از گزاف برخوردار.عطار.گرده ای بیرون آورد و دو نیمه کرد. ( انیس الطالبین نسخه خطی کتابخانه مؤلف ص 217 ).
بخوان اطعمه حلوای گرم و گرده خاص
بچشم گرسنه جان میدهد ز روی خواص.بسحاق اطعمه.
گرده. [ گ ُ دَ / دِ ] ( اِ ) عضو مخصوص. ( انجمن آرا ). میان دو کتف که سنگینی کوله بر روی آن افتد. میان دو شانه. پائین گردن از پشت.
- کار از گرده کسی کشیدن ؛ بنفع خود او رابکار واداشتن.
|| کلیه. ( فرهنگ رشیدی ) ( دهار ) ( منتهی الارب ). کُلوَه ( به لغت اهل یمن ). قلوه :