گردنگ

معنی کلمه گردنگ در لغت نامه دهخدا

گردنگ. [ گ َ دَ ] ( ص ) دیوث. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ) :
غفلت اندر طاعت سلطان حق گردنکشی است
گردن گردنگ آن را تیغ بایدیا طناب.سوزنی.|| ابله. ( آنندراج ). احمق. ( برهان ). || بی اندام. ( آنندراج ).

معنی کلمه گردنگ در فرهنگ معین

(گَ دَ ) (ص . ) ۱ - دیوث ، ابله ، احمق . ۲ - بی اندام .

معنی کلمه گردنگ در ویکی واژه

دیوث، ابله، احم
بی اندام.

جملاتی از کاربرد کلمه گردنگ

پدر گر شناسد که تو زین نشان شدستی سرافراز گردنگشان
گه از گردنگشان کشور ستانی بگردان دادگان کشور سپاری
گه بود بر نیزه پیش من سرگردنگشان گه بود بر حنجر گردنکشان خنجر مرا
برد راه گردنگش دور گردون دهد آب سرچشمهٔ زندگانی
کند بسنبل گردنگشت زمانه خطاب که خادمی تو در شان عنبر آمده است
سوی بازگشتن بسی چید کار بگردنگی گشت چون روزگار
کو آن گردنگشان ای بخت وارون که گردون بر فلک افراختندی
چو با بر سایه گردن نهاده بگردنگاه راهش اوفتاده