معنی کلمه گردن فراز در لغت نامه دهخدا
بدین ایستادند و گشتند باز
فرستاده و شاه گردن فراز.فردوسی.نوشت اندر آن نامه های دراز
که ای مهتر گرد گردن فراز.فردوسی.ز زورآزمایان گردن فراز
بسا کس شد و گشت نومید باز.اسدی ( گرشاسب نامه ).چو گردون کند گردنی را بلند
به گردن فرازان درآرد کمند.نظامی.به زر و به گوهر ندارد نیاز
که گیتی فروز است و گردن فراز.نظامی.ز گردن فرازان تواضع نکوست
گدا گر تواضعکند خوی اوست.سعدی.سر پادشاهان گردن فراز
به درگاه او بر زمین نیاز.سعدی.نماند از وشاقان گردن فراز
کسی در قفای ملک جز ایاز.سعدی ( بوستان ). || گردن بلند. گردن دراز :
زمانه خصم ترا گردران بسنگ نیاز
شکست اگرچه که گردن فراز بد چو هیون.ابن یمین.و رجوع به گردن دراز شود.