معنی کلمه گردران در لغت نامه دهخدا
بَرِ ماده شد تیز و بگشاد دست
بَرِ شیر با گردرانش بخست.فردوسی.دست بر رانش نهادم مشت زد بر گردنم
این مثل با یادم آمد گردران با گردن است.سوزنی.همه ساله نباشد سینه بر دست
به هر جا گردرانی گردنی هست.نظامی.چون قضا دیدی صفا را هم ببین
گردران با گردن آمد ای امین.مولوی ( مثنوی ).حکمت این اضداد را بر هم ببست
ای قصاب این گردران با گردنست.مولوی.- امثال :
گردران با گردن است ؛ یعنی قصاب باید گردران را بر گردن ضم کرده بفروشد تا تفاوتی در فروش پدید نیاید؟
|| کنایه از عیش و رفاهیت هم هست. ( برهان ) ( آنندراج ).