معنی کلمه گردانیدن در لغت نامه دهخدا
چو پیروزه بگردانی همی رنگ
چو آهن هر زمان پیدا کنی زنگ.( ویس و رامین ).و حیلتها ساختند تا رای نیکوی او را در باب مابگردانید. ( تاریخ بیهقی ). جامه بگردانید و تر و تباه شده بود و برنشست و بزودی به کوشک آمد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 16 ). سلطان برخاست و به گرمابه رفت و جامه بگردانید. ( تاریخ بیهقی ). حقا ثم حقا که دو هفته برنیامد و از هرات رفتن افتاد که آن قاعده بگردانیده بودند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 61 ).... اگر رأی عالی بیند باید که هیچکس را زهره نباشد و تمکین آن که یک قاعده را از آن بگرداند که قاعده همه کارها بگردد. ( تاریخ بیهقی ).
طلایه دلاور کن و مهربان
بگردان بهر پاس شب پاسبان.اسدی ( گرشاسب نامه ).پس خدای تعالی مار را لعنت کرد که ابلیس را در بهشت برد و صورت آن بگردانید. ( قصص الانبیاء ). هارون گفت : با برادر اول به خانه رویم و جامه بگردانیم. ( قصص الانبیاء ص 98 ).... و سخن میگفت از قضا و قدر که به هیچ چیز نگردد. سیمرغ گفت : یا نبی اﷲ! مرا بدین اعتقادی نیست سلیمان گفت : دعوی بزرگی کردی چگونه توانی گردانید؟ گفت : من بگردانم. ( قصص الانبیاء ص 170 ). و عادت خفتن از پس طعام و شام خوردن بباید گردانید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). نخست استفراغها باید کردن و دماغ پاک کردن و عادت طعام بشب خوردن بگردانیدن. ( ذخیره خوارزمشاهی ). پس معاویه زیادبن ابیه را به سبب کفایت و عقل به برادری بپذیرفت و نسب او به بوسفیان گردانید. ( مجمل التواریخ و القصص ). تا ابراهیم را نکشتند، منصور از سر مصلی ̍ برنخاست و جامه نگردانید. ( مجمل التواریخ و القصص ). چون بامداد شد امیر ماضی راه بگردانید و به راه دیگر به دروازه شهر رفت. ( تاریخ بخارا نرشخی ص 106 ). بوریحان از آن پس سیرت بگردانید. ( چهارمقاله ). دختر گفت مگر پادشاه نیت بگردانیده است. ( راحة الصدور راوندی ).