معنی کلمه گردآلود در لغت نامه دهخدا
چون زمین از گلیم گردآلود
سایه گل بر آفتاب اندود.نظامی.قبا بر قد درویشان چنان زیبا نمی آید
که آن خلقان گردآلود بر بالای درویشان.سعدی ( بدایع ).گرچه گردآلود فقرم شرم باد از همتم
گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم.حافظ.سیل از ویرانه با رخسار گردآلود رفت
زود میمالد فلک روی ستمگر را به خاک.صائب.مشو از گردش مژگان گردآلود او غافل
که تیغ خاکساران سخت لنگردار می افتد.صائب ( از آنندراج ).- امثال :
من از آسیا می آیم تو گردآلودی ؟
گردآلود. [ گ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 14هزارگزی شمال فریمان و 6هزارگزی خاور راه شوسه عمومی فریمان به مشهد. هوای آن معتدل و دارای 133 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و بنشن میباشد. شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).