گراییدن

معنی کلمه گراییدن در لغت نامه دهخدا

گراییدن. [ گ َ / گ ِ دَ ] ( مص ) ( از: گرای + یدن ، پسوند مصدری ). رغبت و خواهش و میل کردن. ( از برهان ). متمایل بودن و شدن :
چه نیکو سخن گفت دانش فزای
بدان کت نه کار است کمتر گرای.ابوشکور.به کژی و ناراستی کم گرای
جهان از پی راستی شد به پای.ابوشکور.همه به صلح گرای وهمه مدارا کن
که از مدارا کردن ستوده گردد مرد.ابوالفتح بستی.تیزهش تا نیازماید بخت
به چنین جایگاه نگراید.دقیقی.به آسایش و نیکنامی گرای
گریزان شو از مرد ناپاکرای.فردوسی.ز ما هر زنی کو گراید به شوی
از این پس کس او را نبینیم روی.فردوسی.گر آیی و این حال عاشق ببینی
کنی رحم در وقت و زی وی گرایی.زینبی.من مر ترا پسندم تو مر مرا پسندی
من سوی تو گرایم تو سوی من گرایی.فرخی.به نیم خدمت بخشد هزار پاداشن
به صد گنه نگراید به نیم بادافره.فرخی.به خدمت تو گراید همی ستاره و ماه
مرا ز خدمت تو بازداشته خذلان.فرخی.آن کسی که خشم بر وی دست یابد و اندر آن خشم هیچ سوی ابقا و رحمت نگراید بمنزلت شیر است. ( تاریخ بیهقی ). و کار اصل ضبط کردن اولی تر که سوی فرع گراییدن. ( تاریخ بیهقی ).
دل آنجا گراید که کامش رواست
خوش آنجاست گیتی که دل را هواست.اسدی.ره دین گرد هرکه دانا بود
به دهر آن گراید که کانا بود.اسدی.راه توزی خیر و شر هر دو گشاده ست
خواهی ایدون گرای و خواهی آندون.ناصرخسرو.اگر خون تیره باشد و به سیاهی گراید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). اندر بیشتر وقتها زیتی تمام باشد و گاه باشدکه به سرخی گراید. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
اکنون نومید مباش بتوبه گرای. ( کتاب المعارف ).
درون رفتم تنی لرزنده چون بید
چو ذره کو گراید سوی خورشید.نظامی.گراییدشان دل به افسون خویش
امان دادشان از شبیخون خویش.نظامی.ملک زاده ز اندوه آن رنج سخت
سوی آن بیابان گرایید رخت.نظامی.به بازار گندم فروشان گرای
که این جوفروش است و گندم نمای.سعدی ( بوستان ).

معنی کلمه گراییدن در فرهنگ معین

(گِ دَ ) ۱ - (مص ل . ) روی آوردن ، میل کردن . ۲ - قصد کردن ، آهنگ کردن . ۳ - (مص م . ) سنجیدن ، آزمودن .

معنی کلمه گراییدن در فرهنگ عمید

۱. قصد و آهنگ کردن، یازیدن: به کژّی و ناراستی کم گرای / جهان از پی راستی شد به پای (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۹۵ )، در همه کاری که گرایی نخست / رخنهٴ بیرون شدنش کن درست (نظامی۱: ۷۰ ).
۲. میل و رغبت کردن.
۳. [قدیمی] حمله بردن.

معنی کلمه گراییدن در فرهنگ فارسی

( گرایید گراید خواهد گرایید بگرای گراینده گرایان گراییده گرایش ) ۱ - ( مصدر ) متمایل شدن میل کردن : بکژی و ناراستی کم گرای جهان از پی راستی شد بپای . ( ابوشکور ) ۲ - قصد کردن آهنگ کردن : چون مرد فرومایه بسوی چوزه گراید شاهین ستنبه به تذروان کند آهنگ . ( جلاب بخاری ) ۳ - نافرمانی کردن سرپیچیدن . ۴ - حمله بردن : حمله بردن بود گراییدن کارزار است جنگ و کوشیدن . ( صاحب فرهنگ منظومه ) ۵ - ( مصدر ) سنجیدن آزمودن آزمایش کردن ۶ - جنباندن پیچاندن تاب دادن : سربی تنان و تن بی سران گراییدن گرز های گران ... .

معنی کلمه گراییدن در ویکی واژه

روی آوردن، میل کردن.
قصد کردن، آهنگ کردن.
سنجیدن، آزمودن.

جملاتی از کاربرد کلمه گراییدن

ز گرد سواران جوشنوران گراییدن گرزهای گران
ز هر سو برآمد خروش سران گراییدن گرزهای گران
درخشیدن تیغهای سران گراییدن گرزهای گران
تکاپو از نسیم و مویه از جوی ز شاخ تر گراییدن به هرسوی
همه گوش دارید آوای من گراییدن گرز سرسای من
ببینی تو ای فرخ اسفندیار گراییدن و گردش کارزار
چو هومان بدید آن سپاه گران گراییدن گرز و تیغ سران
به ابر اندر آمد خروش سران گراییدن گرزهای گران