گرایستن

معنی کلمه گرایستن در لغت نامه دهخدا

گرایستن. [ گ َ / گ ِ ی ِ ت َ ] ( مص ) ( از: گرای + ستن ، پسوند مصدری ) گراییدن. جزو اول در اوراق مانوی به پارتی گری ( متمایل شدن. لیز خوردن. افتادن ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). || میل و خواهش کردن.( برهان ). رجوع به گرائیدن و گراییدن شود. || میل و رغبت کردن. ( غیاث ). رجوع به گرای ، گرائیدن و گراییدن شود. || پیچیدن ، که نافرمانی کردن باشد. || قصد و آهنگ کردن. ( برهان ).

معنی کلمه گرایستن در فرهنگ معین

(گِ یِ تَ ) (مص ل . ) متمایل شدن ، گراییدن .

معنی کلمه گرایستن در فرهنگ عمید

= گراییدن

معنی کلمه گرایستن در ویکی واژه

متمایل شدن، گراییدن.

جملاتی از کاربرد کلمه گرایستن

(پس گوییم که حرکت اندر متحرکان بر درجات است به ترتیب. و فرودین متحرکی آن است که به حرکت مکانی متحرک است بی هیچ حرکتی دیگر، و آن حرکت جسم کلی است – که عالم است – که به اصل مر او را یک حرکت است قسری و آن میل است و گرایستن مر او را به همه اجزای خویش سوی مرکز، هر چند که مر حرکت عالم را قدمای فلاسفه بر سه نوع نهادند: یکی سوی مرکز و دیگر از مرکز و سه دیگر بر مرکز، و لیکن ما ظاهر کردیم اندر این کتاب که جملگی اجزای این جسم کلی سوی مرکز عالم متحرک است و حرکت از مرکز نیست اندر وضع عالم البته، بل که آن حرکت همی حادث شود چو جزوی از اجزای زبرین او به چیزی فرودین افتد به قسر، چنانکه آتش به هوا فرود آید به حادثی یا به آب فرو شود به حادثی تا سپس از آن حدث سوی مکان های خویش بر شوند از مرکز، پس ظاهر کردیم که اندر وضع عالم حرکتی نیست از مرکز البته. و چو حرکت همه اجزای جسم سوی مرکز است و مرکز به میانه عالم است، حرکت اجزای عالم همه به استدارت باشد اندر وضع عالم، مگر به حادثی حرکتی مستوی پدید آید به سبب جزوی که از اجزای فرودین به چیزهای برین افتد به قسر، و چو آن قسر از او زایل شود، آن مقسور به حرکت مستوی حیز خود بازآید، چو فرود آمدن باران از هوا به حرکت مستوی یا فرود آمدن سنگی برانداخته سوی هوا، و حرکاتی که آن به حادث پدید آید، مر او را طبع گفتن محال است.)