گرازان
معنی کلمه گرازان در لغت نامه دهخدا

گرازان

معنی کلمه گرازان در لغت نامه دهخدا

گرازان. [ گ ُ ] ( نف ، ق ) جلوه کنان و خرامان. ( برهان ). در حال گرازیدن. رفتنی به تبختر : چون برفتی چنان به نیرو رفتی [ پیغمبر صلوات اﷲ علیه ] که گفتی پای از سنگ برمیگیرد و چنان رفتی که گفتی از فرازی به نشیب همی آید و چنان گرازان رفتی بکش و کندآوری. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ).
بگشتند گردلب جویبار
گرازان و تازان ز بهر شکار.فردوسی.برفتند هر دو گرازان ز جای
نهادند سر سوی پرده سرای.فردوسی.خجسته خواجه والا در آن زیبا نگارستان
گرازان روی سنبل ها و تازان زیر عرعرها.منوچهری.بعد از زمانی چون مستبشری و مستظهری گرازان و تازان و حلقه کنان به همان موضع فرودآمد. ( راحة الصدور راوندی ).
ز خیمه برون آمده خوبرویان
گرازان چو طاووس گرد مشارب.( منسوب به برهانی ).

معنی کلمه گرازان در فرهنگ معین

(گُ )(ص فا. )خرامان ،در حال خرامیدن .

معنی کلمه گرازان در فرهنگ عمید

خرامان: گرازان گرازان نه آ گاه از این / که بیژن نهاده ست بر بور زین (فردوسی: ۳/۳۱۱ )

معنی کلمه گرازان در فرهنگ فارسی

( صفت ) در حال گرازیدن جلوه کنان و خرامان : چون برفتی ( پیغمبر ص ) چنان بنیرو رفتی که گفتی پای از سنگ بر میگیرد و چنان رفتی که گفتی از فرازی بنشیب همی آید و چنان گرازان رفتی بکش و کند آوری ... .

معنی کلمه گرازان در دانشنامه عمومی

گُرازان خانواده ای هستند که خوک ها به آن تعلق دارند. علاوه بر گونه های فسیلی متعدد، گونه های موجود در حال حاضر تا شانزده گونه به رسمیت شناخته شده و بین چهار و هشت جنس یا سرده طبقه بندی شده اند. این خانواده شامل خوک اهلی، خوک وحشی و گراز وحشی است. گرازان بومی دنیای قدیمند و از آسیا و جزایر آن به اروپا و آفریقا آورده شده اند.
قدیمی ترین فسیل کشف شده از گرازان در آسیا و متعلق به دوره الیگوسن است و فرزندان آن ها طی دوره میوسن خود را به اروپا رسانده اند. تا کنون چندین گونه فسیلی از گرازان یافت شده که سازگاری آن ها را به طیف گستره ای از رژیم های غدایی گوناگون از گیاه خواری تا مردارخواری نشان می دهد.
گرازان (قائنات). گُرازان روستایی در دهستان قائن بخش مرکزی شهرستان قائنات استان خراسان جنوبی ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا ۱۶۳ نفر ( در ۵۰ خانوار ) بوده است.

معنی کلمه گرازان در ویکی واژه

خرامان، در حال خرامیدن. برفتند هر دو گرازان ز جای/ نهادند سر سوی پرده سرای «فردوسی»

جملاتی از کاربرد کلمه گرازان

بدانست لشکر سراسر همه که شد بی‌شبان آن گرازان رمه
بدان قلعه رفتند هر دو دلیر گرازان و آهسته چون نره شیر
وان بر بسیط باغ گرازان و خوشخرام چون بر زمین آینه‌گون ناقه و جمل
چو آمد گرازان به پای حصار به پیش آمدش ناگهان یک سوار
درفشی پدید آمد از تیره گرد گرازان و تازان به دشت نبرد
چو دو سرو بودند در بوستان گرازان به کام و دل دوستان
زان بصد خوشی نواخوان بلبل شیرین زبان زین بصد کشی گرازان آهوی مشگین سرین
گرازان چو دیدند بازوی شیر به زنجیر گشتند بر وی دلیر
گرازان بیاورد سالار بار شگفتی بماند اندر او شهریار
بیامد گرازان بران چشمه باز دلش جنگ جویان بچنگ دراز
در اوج اقتدار دولت کیخسرو، بزرگانی از شهر اِرمان به دربار ایران آمدند و شکایت از گرازانی تنومند و قوی داشتند که تمام اراضی اِرمانیان را به ویرانه مبدل کرده بودند. کیخسرو از میان نامداران داوطلب خواست تا برای نابودی گرازهای وحشی رهسپار گردد اما از کسی دم بر نیامد جز بیژن. چون بیژن راه اِرمان را بلد نبود قرار شد گرگین در این سفر وی را همراهی نماید.