گراز

گراز

معنی کلمه گراز در لغت نامه دهخدا

گراز. [ گ ُ ] ( اِ ) خوک نر. ( اوبهی ). در اوستا ورازا ، در پهلوی وراز ( نوشته میشود وراچ ) ، در ارمنی ورز ، در هندی باستان وراها و در کردی براز . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). خوک نر بمناسبت دلیری و شجاعت. ( غیاث اللغات ). خوک نر و چون بغایت دلیر و شجاع و سخت تر و کینه ور میشود و مکرر به دندان چیزهای سخت و صلب به دو پاره کند. ( آنندراج ). خوک نر که جفت خوک ماده است. ( برهان ) :
سر دشمنان تو مانا بگاز
بریده چنان کآن سران گراز.فردوسی.گرازان به دندان و شیران به چنگ
توانند کردن به هر جای جنگ.فردوسی.تن مرد و سر همچو آن گراز
به بیچارگی مرده بر تخت ناز.فردوسی.نتوان جست خلافش به سلاح و به سپاه
زآنکه نندیشد شیر یله از یشک گراز.فرخی.بانگ او کوه بلرزاند چون شیهه شیر
سُم او سنگ بدرّاند چون نیش گراز.منوچهری.به باطن چو خوک پلید و گراز. ( تاریخ بیهقی ).
به چهره سیاه و به بالا دراز
به دیدار دیو و به دندان گراز.اسدی ( گرشاسب نامه ).علما را که همی علم فروشند ببین
پر و بالش چو عقاب و به حریصی چو گراز.ناصرخسرو.چه کند مرد جز سفر که گرفت
گرگ صحرا و مرغزار گراز.ناصرخسرو.و دندانهای شما چون دندان گراز است همه برکنم. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ). زنگی که پادشاه ایشان بود سیاهی بود چون کوهی از انقاس سیاه تر بر صورت مردم ، اما دندانش چون دندان گراز بود. ( اسکندرنامه ایضاً ).
گرعقابی مگیر عادت جغد
ور پلنگی مگیر خوی گراز.مسعودسعد.مانند نخجیر و گراز در شیب و فراز دویدن گرفت. ( سندبادنامه ).
برآمیخته لشکر روم و زنگ
سپید و سیه چون گراز دورنگ.نظامی. || کنایه از مردم شجاع و دلیر است. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( آنندراج ). مرد بهادر.( غیاث اللغات ). به مناسبت قوت جانور مزبور «گراز»، در بهرام یشت ( اوستا ) بهرام ، فرشته پیروزی ده ترکیب جسمانی به خود گرفت و خود را به زرتشت نمود، از هر یک از این ترکیبهای مختلف که اسب و شتر و ورزاو و غیره باشد یک قسم قوتی اراده شده است. در بند 15 یشت مذکور بهرام به صورت گرازی جلوه میکند، بهمین مناسبت قوت این جانور است که ورازه اسم اشخاص آمده از جمله در بند 96 فروردین یشت ، در میان نامداران و شاهزادگان ایران قدیم و ممالک همسایه ، مثل : ارمنستان و البانیا و غیره به گروهی برمیخوریم که اسم آنان با «ورازه » ترکیب یافته است ، مثل : ورازبنده ، ورازدات ، ورازدخت ، ورازسون ، ورازپیروز، ورازمهر، ورازنرسی و غیره. ( یشتها پورداود ج 1 ص 359 ح 3 ).ورک : یوستی. نام نامه. در این بیت به معنی شجاع و پهلوان آمده :

معنی کلمه گراز در فرهنگ معین

(گُ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - خوک نر. ۲ - بیل .
( ~ . ) ۱ - (اِمص . ) رفتاری با ناز و تکبر. ۲ - (اِ. ) کوزة سرتنگ . ۳ - بیل پهن و بزرگ که با آن زمین شیار کرده را هموار می کنند.

معنی کلمه گراز در فرهنگ عمید

= گرازیدن
۱. نوعی بیل پهن و بزرگ با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بستند و یک نفر دسته و یک نفر از روبه روی او سر ریسمان را می گرفت، و زمین شیارشده را با آن هموار می کردند، فه، بنکن، پل کش: بفرمود تا کارگر با گراز / بیارند چندی ز راه دراز ... زمین را به کندن گرفتند پاک / شد آن جای هامون سراسر مغاک (فردوسی: ۶/۴۵۸ ).
۲. کوزه.
۳. چوب دستی کلفت.
۱. (زیست شناسی ) پستانداری قوی، با جثۀ سنگین، پوست ضخیم، پوزۀ مخروطی، و دو دندان دراز که از طرفین دهانش بیرون آمده که آلت دفاعی او است، ساد، خوک وحشی.
۲. (صفت ) [قدیمی، مجاز] شجاع، دلیر، دلاور: دور سپهر مثل تو هرگز نیاورد / از هفت پشت پهلو پیل افکن و گراز (عمید لوبکی: مجمع الفرس: گراز ).

معنی کلمه گراز در فرهنگ فارسی

شهروراز : [ چو این نامه آمد بسوی گراز پر اندیشه شد مهتر دیر ساز . ] ( شا بخ . ۲۸۹۷ : ۹ )
( اسم ) خرام و رفتاری که از روی ناز و تبختر باشد .

معنی کلمه گراز در دانشنامه عمومی

گراز (فیلم). «گراز» ( انگلیسی: Wild Boar ( film ) ) فیلمی در ژانر شاعرانه است که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد.

معنی کلمه گراز در دانشنامه آزاد فارسی

گُراز (boar)
گُراز
عضو وحشی تیرۀ خوک، ازجمله گراز وحشی دورگۀ اروپایی آسیایی Sus scrofa، که نژادهای خوک اهلی را از آن گرفته اند. گراز وحشی تنومند است، طولی حدود۱.۵ متر و ارتفاعی حدود یک متر، و عاج هایی قوی دارد. گروهی زندگی می کند و بیشتر در جنگل ساکن است. این جانور از ریشه ها، مغزها، حشرات، و بعضی لاشه ها تغذیه می کند. پوشش تیره رنگ گراز بالغ از ریشک های زبر و موهای ریزتری در زیر آن تشکیل شده است، امّا بچه های این جانور راه راهند. خوک اهلی نر را نیز گراز و مادۀ آن را ماده خوک می نامند. در ایران گراز Sus scrofa یافت می شود. گراز با دندان های نیرومند خود خاک جنگل را زیرورو می کند که باعث خروج حشرات زیان آور از زیر خاک می شود. این حشرات غذای بعضی جانوران دیگر را تشکیل می دهند و در زمستان به سبب سرما از بین می روند. بدین ترتیب گراز از لحاظ زیست محیطی جانور مفیدی محسوب می شود.

معنی کلمه گراز در ویکی واژه

خوک نر.
بیل.
رفتاری با ناز و تکبر.
کوزة سرتنگ.
بیل پهن و بزرگ که با آن زمین شیار کرده را هموار می‌کنند.

جملاتی از کاربرد کلمه گراز

روح مجنون چو جرس پیش رود لیلی را گراز این دشت بصد مرحله محمل برود
گرازان و بر گور نعره‌زنان سمندش جهان و جهان راکنان
یکی بی‌هنر بود نامش گراز کزو یافتی خواب و آرام و ناز
چون به باغ خدای بگرازند هرچه تلقین بود بیندازند
یکی درنده گرگی میش دین را به کشت خیر در خشمی گرازی
همه از بهر طمع و افزونی در شکار اوفتاده همچو گراز
یکی نامه بنوشت سوی گراز که‌ای بی بها ریمن دیو ساز
به نزد جوی خرگوشی گرازان دو سگ در جستن خرگوش تازان
چون گل اندازم کلاه خرمی گراز قبول باشدم تشریف از صدر صنادید زمن
او در کودکی در دیگ قدرت جادویی افتاده، بنابراین قدرت در وجود او ابدی شده‌اشت.او در غذا خوردن عاشق گراز است.
مگراز فنا رسد آرزو، به صفای آینه مشربی که خراش تختهٔ زندگی ز نفس برنده نمی‌رسد