گرائیدن

معنی کلمه گرائیدن در لغت نامه دهخدا

گرائیدن. [ گ َ / گ ِ دَ ] ( مص ) میل کردن. ( صحاح الفرس ) ( آنندراج ). رغبت کردن. ( غیاث ). رغبت و خواهش و میل نمودن. ( برهان ). رجوع به گراییدن شود.

جملاتی از کاربرد کلمه گرائیدن

ترا این لحظه باید سوی دولت گرائیدن که داری عز و قربت
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ الآیة... مسلمانان را ده سال بمکه و روزگاری‌ بمدینه باعراض و صفح میفرمودند، آخر فرمان آمد بقتال، اول فرمان آمد و فریضه کرد که یک مسلمان با ده کافر باز کارد، و بجنگ بیستد، و پشت ندهد بهزیمت، آن بر مسلمانان دشوار آمد که ثواب قتال نیز نشنیده بودند و با زندگانی و دوستی جان گرائیدند، این آیت آمد که: کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ قومی مفسران گفتند این حکم صحابه رسول راست علی الخصوص، دون غیرهم، از اینجاست که ابن جریح عطا را گفت، که بحکم این آیت غزو بر همه مسلمانان واجب است؟ قال لا، کتب علی اولئک حینئذ» و قومی ظاهر آیت بر کار گرفتند و غزو بر همه مسلمانان واجب دیدند، الی قیام الساعة و ما
نعل بر آتش چو نهد زلف تو غمزه بس از بهر گرائیدنت
«وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ» و نبود او را یاری دهی «یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ» که آن روز با او گرائیدند تا او را یاری دادند فرود از اللَّه تعالی، «وَ ما کانَ مُنْتَصِراً (۴۳)» و خود با اللَّه تعالی بر نیامد.
زبانها به گفتن توحید خداوند باز شد، خردها به شناخت خداوند فروغ گرفت و مردمان تا حد توانائی از عشق دنیا به عشق مولی گرائیدند.