گرا گر
جملاتی از کاربرد کلمه گرا گر
هم از آنجا چو ره گرا گردد صورتش عین مدّعا گردد
شیخ الاسلام گفت: کی جوانی خراسانی آمد بابرهیم رقی قصار٭ دمی گفت میخواهم که بوالحسین نوری میبینم گفت: او که سه سال بنزدیک ما بود، هیچ از دهشت بیرون نیامد. یکسال گرد شهر میگشت با کس نیامیخت دو سال در ویران خانه بگرا گرفت، هیچ بیرون نیامد مگر به نماز. و یک سال زبان باز گرفت و باکس سخن نگفت. گفت: او میخواهم. گفت: آری! دلالت کرد بر او، شد پیش نوری. اول سخن که نوری گفت گفت: با کی صحبت کردهٔ؟ گفت: با شیخ بوحمزهٔ خراسانی ٭ گفت: آن مرد که از قرب مینشان کند و اشارت کند؟ گفت: آری! گفت که بازو شوی، ویرا سلام کن و بگوی: که ایذر که مائیم قرب قرب و بعد بعد است