گذشتگی

معنی کلمه گذشتگی در لغت نامه دهخدا

گذشتگی. [ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] ( حامص ) گذشت. فداکاری : از جان گذشتگی. از جان گذشتن. از خود گذشتن.

معنی کلمه گذشتگی در فرهنگ فارسی

گذشته بودن . در ترکیب آید : از جان گذشتگی از خود گذشتگی .

جملاتی از کاربرد کلمه گذشتگی

مجنون به گرد من نرسد در گذشتگی چون گردباد، راست ز محمل گذشته ام
ماییم که بی‌تکلّفی‌ها فن ماست در چار سوی گذشتگی مسکن ماست
بر آن گروه مسلم بود گذشتگی از خود که همچو (موج) به دریا سپرده‌اند عنان‌ها
خودخواهی از خیال برون کن که در جهان از خود گذشتگی‌ست همی رسم و راه عشق
نقصان نکرده است کسی از گذشتگی وصل نبات یافت چو بید از ثمر گذشت
تا بارگاه فقر شکوه ‌که می‌رسد بیدل‌ گذشتگی‌ست جنیبت‌کش شهم
گر از گذشتگی گذری می شوی تمام ورنه گذشتن از سر دنیا تمام نیست
نقص بصیرت است حجاب گذشتگی تا چشم باز کرد ز دنیا شرر گذشت
به زیر تیغ تو بی اختیار می رقصیم ز سرگذشتگی ما کمینه بازی ماست
به هیچ حال مده دامن گذشتگی از کف الم شمر همه‌ گر باشد از طرب نگذشتن