گذشته

معنی کلمه گذشته در لغت نامه دهخدا

گذشته. [ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف / نف ) ماضی. ماضیه. پیشین. بشده. رفته. وقتی که برفته. زمانی پیش از حال. مقابل آینده. استقبال. آتیه : سالِفَه ؛ ایام گذشته. بارِجَه ؛ شب گذشته. ( منتهی الارب ) ( دهار ) :
یکی حال از گذشته دی دگر از مانده فردا
همی گویند پنداری که وخشورند یا کندا.دقیقی.بدین روزگار از چه باشیم شاد
گذشته چه بهتر که داریم یاد.فردوسی.هر آن کس که پوزش کند بر گناه
تو بپذیر و کین گذشته مخواه.فردوسی.بر ایشان ببخشود بیدار شاه
ببخشید یکسر گذشته گناه.فردوسی.پژوهنده روزگار نخست
گذشته سخنها همه بازجست.فردوسی.چنین گفت گردوی کاین خود گذشت
گذشته سخن باد باشد به دشت.فردوسی.گذشته سخن یاد دارد خرد
به دانش روان را همی پرورد.فردوسی.سفر بسیار کردم راست گفتی
سفرهایی همه بی سود و بی ضر
بدانم سرزنش کردی روا بود
گذشته ست از گذشته یاد ناور.لبیبی.نشست و همی راند بر گل سرشک
از این روزگار گذشته به رشک.عنصری.و آنجا که تو بودستی ایام گذشته
آنجاست همه ربع طلال و دمن من.منوچهری.مکن یاد از گذشته کار کیهان
که کار رفته را دریافت نتوان.( ویس و رامین ).بونصر مشکان به روزگار گذشته در میان پیغامهای من او بوده است. ( تاریخ بیهقی ). اختیار آن است که عذر گناهکاران بپذیریم و بگذشته مشغول نشویم. ( تاریخ بیهقی ). امیر مسعود... این زن را سخت نیکو داشتی به حرمت خدمتهای گذشته. ( تاریخ بیهقی ). بوسعید سهل به روزگار گذشته وی را... خدمتها... کرده بود. ( تاریخ بیهقی ). جمله پیش من دویدند بر عادت گذشته و ندانستند که مرا به عذری باز باید گردانید. ( تاریخ بیهقی ). بر عادت روزگار گذشته قبای ساخته کرد و دستاری نشابوری. ( تاریخ بیهقی ).
هرگز نیامده ست و نیاید گذشته باز.ناصرخسرو.ایام بر دو قسمت آینده و گذشته
وآن را به وقت حاضر باشد از این جدایی.ناصرخسرو.هرکه بر گذشته تأسف خورد زاهد نبود. ( کیمیای سعادت ).
گفت دیگر بر گذشته غم مخور
چون ز تو بگذشت زآن حسرت مبر.مولوی.

معنی کلمه گذشته در فرهنگ معین

(گُ ذَ تِ ) (ص مف . ) رفته ، سرآمده .

معنی کلمه گذشته در فرهنگ عمید

۱. رفته.
۲. سرآمده.
۳. [قدیمی، مجاز] مرده.

معنی کلمه گذشته در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - عبور کرده . ۲ - رفته سپری شده : بدانم ( بسفر ) سرزنش کری روا بود گذشته است از گذشته یاد ناور . ( لبیبی ) ۳ - ماضی مقابل حال : پیدا کردن آنکه این جنباننده چیزی نبود عقلی و متغیر ناشونده و از حال اکنون و گذشته و پیش آینده خبر نادارنده . ۴ - کهنه قدیم : هر چند چون کباب کند گریه و سماع ( زاهد ) از نشئ. دور همچو شراب گذشته است . ( مفید بلخی ) ۵ - تفوق یافته مرجح : قیاس کونش چگونه کنم بیاو بگوی ایا گذشته بشعر از بیاتی و بوالحر ... ( لبیبی ) ۶ - سابق پیشین : از عرایس مخترعات گذشتگان مخدره ای ... بدست آید ... جمع : گذشتگان . یا گذشته از ( ز ) . پس از علاوه بر : بهترین سخنها سخن خداست وزان گذشته سخن مصطفی است . یا از این گذشته . علاوه بر این بعلاوه : نه کار ناشایستی کرده ای و نه از کسی خورده برده داری . از این گذشته تو برای این گندم خوردی که از بهشت بیرون بیایی .

معنی کلمه گذشته در ویکی واژه

scorso
passato
رفته، سرآمده.
ماه گذشته

جملاتی از کاربرد کلمه گذشته

امیرهوشنگ آریانپور (درگذشته ۱۴۰۰) نظامی ایرانی و معاون و جانشین نیروی دریایی شاهنشاهی در دورهٔ محمدرضا پهلوی بود.
از عالم جهات به همت گذشته ایم از زور نقش رخنه به ششدر فکنده ایم
نگاه کن که از این کار چیست حاصل تو کنون که برتو گذشته است نجمی و شمسی
ای تب، خواهی دانست که چه بلائی بر سرت آمده و به دست چه کسی افتاده ای. شاهزادگان و توانگران را بگذشته ای و بسراغ من آمده ای؟
درگذشته شبکه از قلعه‌ها به دلیل توپوگرافیک در اصفهان ساخته شده بود.
در زمانی از مکان بگذشته بود تا رسید آنجا که آنجایی نبود
گر نیست وجود سد انسان ز چه رو از خویش گذشته، از جهان می‌گذرد؟
تو ز حرص باخته دست و پا چه رسی به قافلهٔ غنا که هزار مرحله بستری نگذشته یک قدم از طمع
هزار سال ز مرگم گذشته است و هنوز ز حسرت تو مرا آب در دهن باقی ست
برفت و بیامد فرستاده زود بدو برشمرد آنچه بگذشته بود
هبوط آدم را افزون زهفتصد و سی و هفت گذشته سال بتاریخ کم ز هفتهزار
اِختیاریه نام منطقه ای قدیمی واقع در منطقه ۱ و منطقه ۳ شهر تهران است که نام آن از صاحب اختیار، مالک سراسر منطقه در گذشته، برگرفته شده‌است.
در سال‌های گذشته قبل از دوران مشترک، علی‌رغم برخی مراحل برای اعتقاد به دلایل بیشتر جسمی و روحی افسردگی، یک باور غلط بسیار رایج حتی در بین برخی رومیان تحصیل‌کرده وجود داشت که افسردگی و سایر بیماری‌های روحی ناشی از شیاطین و خشم خدایان است.
بر آسمان جلالش نهاده پایه تخت وز آفتاب کلاهش گذشته پر کلاه