گذرنده

معنی کلمه گذرنده در لغت نامه دهخدا

گذرنده. [ گ ُ ذَ رَ دَ / دِ ] ( نف ) عبورکننده. عابر: رجل و فرس صمصام ؛ مرد گذرنده در عزیمت. صَمَم ؛ صُماصِم ؛ گذرنده در عزیمت. هاجس ؛ در دل گذرنده. هالع؛ شترمرغ رمنده و گذرنده. ( منتهی الارب ) :
ای با عدوی ما گذرنده به کوی ما
ای ماه روی ، شرم نداری ز روی ما.منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 172 ).این جهان گذرنده دار خلود نیست. ( تاریخ بیهقی ).
احوال جهان گذرنده گذرنده ست
سرما سپس گرما سرّا پس ضرّا.ناصرخسرو.ناز دنیا گذرنده ست ترا گر بهشی
سزد ار هیچ نباشد بچنین ناز نیاز.ناصرخسرو.و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند، هرآینه مقابح آن را به نظر بصیرت بیند. ( کلیله و دمنه ).
جمله دنیا ز کهن تا به نو
چون گذرنده ست نیرزد به جو.نظامی.مرد گذرنده چون درو دید
شکلی و شمایلی نکو دید.نظامی.|| ناپایدار. مقابل پاینده.

معنی کلمه گذرنده در فرهنگ عمید

۱. عبورکننده.
۲. ناپایدار.

معنی کلمه گذرنده در فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) عبور کننده عابر جمع : گذرندگان : ای با عدوی ما گذرنده بکوی ما . ای ما هروی . شرم نداری زروی ما ? ( منوچهری ) ۲ - ناپایدار فانی : تا این زندگانی گذرنده ای مردمان . شمار نفریبد .

معنی کلمه گذرنده در فرهنگستان زبان و ادب

{passing} [ریاضی] ویژگی خط یا صفحه یا رویه ای که از یک یا چند نقطۀ مشخص بگذرد

جملاتی از کاربرد کلمه گذرنده

بشه رسید رسولی ز شاهراه بهشت بسی قدم گذرنده ز رهگذار جهان
ورد بر آنک گفت: «نفس کل بر هیولی فتنه شدست و عالم خویش را فراموش کردست و حکما همی مردم را یاد دهند که عالم نفس نه این عالم است تا از فتنگی بر هیولی روی بگردانند وزین بند برهند»آن آوردند که گفتند: فتنه بر هیولی این نفسهاء جزوی شده‌اند که جهال خلق‌اند، و آن حکما که مر ایشان را از عالم ایشان یاد کرده‌اند پیغامبران بوده‌اند، چنانک خدا گفت بواسطت محمد مصطفی صلی‌الله علیه (و آله) و سلم مر خلق را که وعده من حق است، تا این زندگانی گذرنده ای مردمان! شما را نفریبد، و دیو شمارا از خدای بفریب نگرداند، بدین آیت:«یا ایها الناس ان وعد الله حق تغرنکم الحیوة الدنیا ولا یغرنکم بالله الغرور.»
دزموزوم را می‌توان به عنوان پیچ و مهره گذرنده از غشای پلاسمایی بین سلول‌های کنار هم در نظر گرفت٬ رشته‌های متشکل از کراتین یا دزمین به پروتئین‌های پیوندی غشاء مرتبط که به صورت یک پلاک متراکم بر پهنه سیتوپلاسمی غشاء سلول متصل شده‌است.
فاما دهررا گفتند که بقا جوهر سرمدی است، و جوهر سرمدی اولی عقل کلی است، و بقا او دهر است. و چنانک دهر‌اندر افق عقلست، زمان‌اندر افق نفس کلیست، اعنی علت دهر عقلست، چنانک علت زمان نفس است. و بدان گفتیم که علت زمان نفس است، که زمان عدد حرکات فلکست نزدیک اهل هر دو حکمت. و حیات روزگذارزمانست، که‌اندرین بیتهاهمی گوید«و باز برهان آنکه حیات روز گذار» یعنی برهان بر آنک دهر بقا بی‌مرگست آنست که زمان روز بروز همی گذرد (و) بقا زنده میرنده است. و چو بقا زنده میرنده زمان گذرنده باشد، واجب آید که بقا زنده نا میرنده که آن نفس است و عقل است بقا سرمدی باشد نا گذرنده، و نام آن دهر است.
و برهان بر آنچه گفتیم: مقصود گوینده از این کتاب واجب آید که نگاهداشت صلاح مردم باشد اندر سرای آخرت پس از گذشتن زندگی فانی (او،) ، آن است که جانوران بسیارند که ایشان بدانچه آلت اندر یافتن سخن خدای ندارند، خدای تعالی با ایشان سخن همی نگوید و صلاح اجساد (ایشان) از آفرینش نگاه داشته تر از صلاح جسد مردم است و عمرهای ایشان درازتر است – چو گوران بیابانی و پیلان دراز عمر و گنجشکان خانگی که عمرهای دراز یابند و کرکسان و جز آن – وز علت ها که مردم را افتد، (مر) ایشان را چیزی نیفتد و به سبب زندگی دراز خویش، بدین آلت های نطقی که مردم راست حاجتمند نیستند. پس پیدا آمد که صلاح (مر) مردم را اندر سخن کز خدای شنود نه اندر زندگی گذرنده است، بل کز پس مرگ جسدی اوست مر نفس او را. و بر این هر سه دعوی که به آغاز این قول کردیم، برهان قایم کردیم، چنانکه خرد را از آن گذر نیست.
مجموعه محدود شامل نقاطی از صفحه‌است که هر خط گذرنده ازدو نقطه از نقطه سومی می‌گذرد. ثابت کنید تمام نقاط روی یک خط واقع می‌باشند.
ناز دنیا گذرنده است و تو را گر بهشی سزد ار هیچ نباشد به چنین ناز نیاز