گذارنده

معنی کلمه گذارنده در لغت نامه دهخدا

گذارنده. [ گ ُ رَ دَ / دِ ] ( نف ) آنکه از چیزی و جایی درگذرد. عبورکننده :
یکی جادوی بود نامش سنوه
گذارنده راه و نهفته پژوه.دقیقی. || سوراخ کننده. شکافنده :
به نیزه گذارنده کوه آهن
به حمله رباینده باد صرصر.فرخی.

معنی کلمه گذارنده در فرهنگ عمید

کسی که چیزی را در جایی بگذارد.

معنی کلمه گذارنده در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - عبور دهنده گذارننده . ۲ - عبور کننده گذرنده : یکی جادوی بود نامش ستوه گذارنده راه و نهفته پژوه . ( دقیقی ) ۳ - سوراخ کننده شکافنده : بنیزه گذارند. کوه آهن بحمله ربایند. باد صرصر . ( فرخی )

جملاتی از کاربرد کلمه گذارنده

هم از نوازنده مهر خلد مخلد توئی هم از گذارنده قهر نار موبد تویی
إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً اگر وام نهید نزدیک اللَّه وامی نیکو یُضاعِفْهُ لَکُمْ آن شما را توی بر توی کند. وَ یَغْفِرْ لَکُمْ و بیامرزد شما را وَ اللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ (۱۷) و اللَّه اندک پذیرنده و فراگذارنده است.
من زبان و او سخن گذارنده بلکه من خامه و او نگارنده
گذارنده نامه نقاش چین چو باد صبا بوسه زد بر زمین
چگونه در حریم او نهم پای که نگذارنده سر بر آستان نیز
گذارنده نامه فرخ دبیر چو فارغ شد از نقش چینی حریر
گذارنده شد تیغ بی هیچ رنج دو نیمه شد آن کوه پولاد سنج
جهانندهٔ توسن از شط‌گردون گذارندهٔ نیزه از خط محور
جسمش زنم دیده و جانش ز تف دل سوزان و گذارنده چو شمع و چو شکر باد
اِحتِرام احساسی مثبت از ارج نهادن و اعتنا به فرد یا شی‌ای است که فرد احترام‌گذارنده آن را سزاوار احترام می‌شمارد.