گداخته شدن

معنی کلمه گداخته شدن در لغت نامه دهخدا

گداخته شدن. [ گ ُ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) ذوب شدن. آب شدن. حل شدن : نحول ؛ گداخته شدن تن. ( مجمل اللغه ). حرض ؛ گداخته شدن. ( دهار ). گداخته شدن از اندوه یا از عیش. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان القرآن ). انهمام ؛ گداخته شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). گداخته شدن پیه و جز آن. انصهار؛ گداخته شدن. ( منتهی الارب ). شُفوف ؛ گداخته شدن تن. ( تاج المصادر بیهقی ). ذوب ، ذوبان ؛ گداخته شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). اِمزِهلال ؛ گداخته شدن برف. و مقلوب ازمهلال است. هیع؛ گداخته شدن ارزیز. مَعّ؛ گداخته شدن. اصهیرار؛ گداخته شدن. ( منتهی الارب ) : من نیز چندان بگریستم که آن حال که بروی من بود از اشک چشم من گداخته شد. ( قصص الانبیاء ص 70 ).

معنی کلمه گداخته شدن در فرهنگ معین

( ~ . شُ دَ ) (مص ل . ) ذوب شدن ، آب شدن ، حل شدن .

معنی کلمه گداخته شدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) گداختن : من نیز چندان بگریستم که آن خال که بروی من از اشک چشم من گداخته شد .

معنی کلمه گداخته شدن در ویکی واژه

ذوب شدن، آب شدن، حل شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه گداخته شدن

دریغا ما از قرآن جز حروف سیاه و سپیدی کاغذ نمی‌‬بینیم! چون در وجود باشی، جز سواد و بیاض نتوانی دیدن؛ چون از وجود بدر آمدی، کلام اللّه ترا در وجود خود محو کند: آنگاه ترا از محو به اثبات رساند؛ چون به اثبات رسی، دیگر سواد نبینی همه بیاض بینی. برخوانی «وَعِنْدَهُ اُمُّ الکتاب». جوانمردا قرآن را در چندین هزار حجاب به خلق فرستادند؛ اگر جلالت نقطه‌ی بای بسم اللّه عرش آمدی یا بر آسمانها و زمینها، در حال، پست و گداخته شدندی. «لَوْ أَنْزَلنا هذا القُرآنَ علی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِعاً مِنْ خَشْیَة اللّه» همین معنی باشد. نوش باد آنکس را که بیان این همه کرد و گفت: «کُلُّ حَرْفِ فی اللَوْحِ المَحْفوظِ أَعْظَمُ مِنْ حَبَل قافٍ»گفت؛ هر حرفی از قرآن در لوح محفوظ عظیم‬تر از کوه قاف است. این لوح خود دانی که چه باشد؟ لوح محفوظ دل بود. این قاف دانی که چیست؟ «ق والقرآنِ المجید» باشد.