معنی کلمه گدا در لغت نامه دهخدا
هرگز جمال مال ندیده ست جز بخواب
هرکو گدای از پس دیگر گدا شده ست.ناصرخسرو.در جمله ، من گدا کیم آخر
نه رستم زالم و نه دستانم.مسعودسعد.گر به عیوق برفرازد سر
شاعر آخر نه هم گداباشد.مسعودسعد.چیست در چشم عقل ناخوشتر
در جهان از گدای کبرآور.سنائی.هرچه داری براه حق بگذار
کز گدایان ظریفتر ایثار.سنائی.به گدایی بگفتم ای نادان
دین به دنیا مده تو از پی نان.سنائی.چون گدایی چیز دیگر نیست جز خواهندگی
هرکه خواهد گر سلیمان است وگر قارون گداست.انوری.خاقانیا مرنج که سلطان گدات خواند
آری گدای روزی و سلطان صبحگاه.خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 384 ).گر بگویم که چه دیدم از تو
هیچکس گفت گدا نپذیرد.عطار.بر من منگر تا دگران چشم ندارند
از دست گدایان نتوان کرد ثوابی.سعدی.نگهبانی ملک و دولت بلاست
گدا پادشاه است و نامش گداست.سعدی.گدا را کند یک درم سیم سیر
فریدون به ملک عجم نیم سیر.سعدی.گر گدا پیش رو لشکر اسلام بود
کافر از بیم توقع برود تا در چین.سعدی.جمال در نظر و شوق همچنان باقی
گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست.سعدی.گدا را چو حاصل شود نان شام
چنان شاد جنبد که سلطان شام.سعدی.محک داندکه زر چیست و گدا داند که ممسک کیست. ( گلستان سعدی ). محال عقل است اگر ریگ بیابان در شود چشم گدایان پرشود. ( گلستان سعدی ). گفت : ای خداوند! روی زمین لایق قدر بزرگوار پادشه نباشد دست همت به مال چو من گدا آلوده کردن. ( گلستان سعدی ).
گر نبودی لاف زشتت ای گدا
یک کریمی رحم افکندی بما.