یک چند بدام عشق بودم بگداز باز این دلم آن گداز می جوید باز
زِ مرگ و هَستی ما، چرخ را زیان نَرسد سپهر سنگدل است، این سخن نهانی نیست
جگر گداز محیط است داغ تشنگی من کلاه گوشه به دریا شکسته موج سرابم
بگداختم ز گرمی خویش و به دیگران مهری که بود در دل از آن سیمتن نماند
رژیم غذایی آنها ممکن است فراوان نباشد اما گرسنگی را که در بعضی کشورها دارید و گدایان به ندرت دیده میشوند، نمیبینید. حتی اگر تعداد زیادی از مردم وجود داشته باشد، کشور به نظر میرسد قادر به تغذیه همه آنها باشد.
به حکم عشق و تقاضای حسن میباید که من گدای تو باشم، تو شاه من باشی
در دلت آن شعله که افروخت درد جسم گدازان تو را جمله خورد
سخاوت آرد گفتار شاعری که سخی است گدایی آرد اشعار شاعری که گداست
آتشش پیوسته در سوز و گداز باد آن در اضطراب و در حماز
امیر ایناچ برای توسعه قلمرو تحت حاکمیت خود، به بهانه نفوذ بیش از حد اتابک ایلد گدز بر حکومت عراق با عدم پرداخت مالیات از پیش تعیین شده در سال ۵۶۴ ه.ق علیه اتابک ایلد گدز و ارسلان شاه شورش کرد
بر سر راهی، گدائی تیرهروز نالهها میکرد با صد آه و سوز
اولین همایش بزرگداشت امامزاده یحیی(ع) در تهران
بهر راه حرم وصل بیا تا برویم به گدائی به در تقوی و زادی طلبیم