گج

معنی کلمه گج در لغت نامه دهخدا

گج. [ گ َ ] ( اِ ) نوعی از خاک باشد که آن را پزند و بدان عمارت سازند و خانه سفید کنند. با جیم فارسی هم آمده. ( برهان ). گچ. جص :
به سنگ و به گج دیو دیوار کرد
نخست از برش هندسی کار کرد.فردوسی.رجوع به فهرست ولف شود.
نمانم جز عروسی را در این سنگ
که از گج کرده باشندش به نیرنگ.نظامی.|| آهن سرکج که بر سر چوبی نصب کنند و بدان یخ از یخدان کشند. ( آنندراج ). || ( ص ) در زبان ، گویا به معنی احمق و خودستای است. ( آنندراج ). امروزه گویند: فلان گج است ؛ یعنی هیچ چیز نمیداند.
گج. [ گ ُ ] ( اِ ) گنجش و مقام. ( آنندراج ).
گج. [ گ َ ] ( اِخ ) از سانسکریت گجه از اصطلاحات هندوان در محاسبات زیجی. رجوع به تحقیق ماللهند بیرونی ص 86 شود.

معنی کلمه گج در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گچ . ۲ - ( صفت ) احمق و خودستای .

جملاتی از کاربرد کلمه گج

بچاشتگاه ملک با کمر کشان سرای برفت بردم آن جنگجوی کینه گزار
جز زلفتان که دارد چون شهد و شمع محفل از نیش جنگجویی وز نوش عذرخواهی
همی ماهروی و همی نامجو همی جنگجو و همی نیک خو
درین قحطی، مسلمانان گجرات چو نان بینند، بفرستند صلوات
سیستم آخنجی نقش مهمی در تأسیس امپراتوری و گسترش سریع سرزمینهای عثمانی در اروپا داشت. اگرچه سیستم آخنجی از قرن 14 تا 16 عالی کار می کرد ، اما پس از قرن 16 پس از توقف پیشرفت عثمانی در اروپا ، جنگجویان آخنجی غیرضروری شدند و بدون درآمد یغما گری ، این طبقه جنگجو به مرور از بین رفت. پس از مدرنیزاسیون ارتش عثمانی ، آخرین چند قبیله آکینجینی نیز بین رفتند. هنوز آخرین بقایای سیستم آخنجی تا اواخر قرن نوزدهم در استانهای بالکان به عنوان جنگجویان باشی بوزوک (نامنظم) وجود داشت.
جنگجویان نیزه بازند از یمین و از یسار تندخویان رخش تازند از یسار و از یمین
سواران نیزه‌ور جنگجوی به میدان شداد بنهاده روی
از فیلم‌های او می‌توان به جنگجویان صلیبی، مسالینا و پیراهن سیاه اشاره کرد.
چنین داد پاسخ بدو جنگجوی که با ساوه شاه آشتی نیست روی
بر آویخت با جنگجوینده مرد بزد دست و آهیخت تیغ نبرد
آی ام زادهٔ ۲۶ ژانویه ۱۹۹۶ در سوون، استان گیونگ‌گی، کره جنوبی است. زادگاه او گوانگجو در کره جنوبی است. او سالهای ابتدایی زندگی خود را در خارج از کشور در بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا گذراند و به زبان انگلیسی مسلط شد، جاییکه پدرش به عنوان یک دانشمند در دانشگاه هاروارد کار می‌کرد.
بدی نام او طارق بن شبیب دل جنگجویان ازو پر نهیب
حمایل‌های گیسو، یار فایز تو گویی جنگجویی با کمند است