معنی کلمه گبز در لغت نامه دهخدا
یک زمان چون خاک سبزت میکند
یک زمان پربادو گبزت میکند.مولوی ( مثنوی ).نان چو معنی بود بود آن خار سبز
چونکه صورت شد کنون خشک است و گبز.مولوی ( مثنوی ).در فلان بیشه درختی هست سبز
پس بلند و هول و هر شاخیش گبز.مولوی ( مثنوی ).تا چرد آن برّه در صحرای سبز
هین رحم بگشا که گشت این برّه گبز.مولوی ( مثنوی ).جملگی روی زمین سرسبز شد
شاخ خشک اشکوفه کرد و گبز شد.مولوی.زآن ندا دینها همی گردند گبز
شاخ و برگ دل همی گردند سبز.مولوی.