گاه روشن
معنی کلمه گاه روشن در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه گاه روشن
گاه روشن همره او گشته آب آبله در پاش شده از حباب
چشم من و جدا ز تو، آنگاه روشنی؟ روزم سیاه باد که چشمم سفید نیست
همصحبت ما باش که چون اشک سحرگاه روشندل و صاحباثر و پاکضمیریم
بفرمود دارای گردون سریر بدان پیر آگاه روشن ضمیر
چهرمزست این نمیدانم که چون زلف و رخش بینم به چشمم هر دوگیتی گاه روشنگاه تار آید
گاه ابرو گه گشاده گاه خشک و گاه نم گاه برف و گاه باران گاه روشن گاه تار
جلوه برقی نیستان را چراغان می کند عالمی از یک دل آگاه روشن می شود
به گاه روشنایی ماه و انجم بدو مانند همچون بت به مردم
غریوان چو شد از ایشان همان گهی تیره و گاه روشن روان
نیست جز دریوزه دل، بستگیها را کلید کور اگر آید به این درگاه روشن می شود