معنی کلمه گاز گرفتن در لغت نامه دهخدا
چو آگاه شد زآن سخنها گراز
تو گفتی کسی دل گرفتش به گاز.فردوسی.ببردند آن صاع و گفتند راز
سر انگشت خود را گرفته بگاز.شمسی ( یوسف و زلیخا ).گر قناعت کنی به شکر و قند
گاز میگیر و بوسه در می بند.نظامی.تا بود در تو ساکنی بر جای
زلف کش گازگیر و بوسه ربای.نظامی.