معنی کلمه گئومات در لغت نامه دهخدا
روایت هردوت
این مورخ گوید ( کتاب سوم بند 61 - 66 ): کبوجیه زمان حرکت خود از ایران مغی را «پاتی زی تس » نام نگهبان قصر سلطنتی کرد. این مغ برادری داشته که به سمردیس ( بردیا ) برادر کبوجیه ، خیلی شبیه و موسوم بهمان اسم بود مُغ از این شباهت و نیز از غیبت طولانی کبوجیه استفاده کرده برادر خود را بتخت سلطنت نشانید جارچی هائی بتمام ایالات و از جمله به مصر فرستاد تا مردم را به بیعت او خوانده بر کبوجیه بشورانند، زیرا که همه از دیوانگی های او خسته شده بودند. رسول پاتی زی تس به لشکر ایران در موقعی رسید که کبوجیه از مصر به طرف ایران حرکت کرده به محلی در شام موسوم به اگباتانا وارد شده بود. او مأموریت خود را انجام داد بدین معنی که در میان لشکر به صدای بلند عزل کبوجیه و جلوس شاه جدید را اعلام کرد. کبوجیه در ابتدا پنداشت ، که پرک ساس پس به او خیانت کرده و بردیا را نکشته. بنابراین چنین گفت : «حکم مرا چنین اجرا کردی ؟» او در جواب گفت : «شاها این شایعه ای که سمردیس برادر تو قیام کرده دروغ است ، خودم امر تو را اجراء کردم و با دست خود او را به خاک سپردم اگر مرده ها از گور برمیخیزند، پس منتظر باش که آستیاگ ، پادشاه ماد هم بر تو بشورد. از سمردیس مترس ، چه او مرده. بعقیده من باید شخصی را فرستاد برسول رسیده او را بیاورد، تا بدانیم ، کی او را فرستاده ، بما بگوید، که سمردیس را باید شاه بدانیم » کبوجیه رأی پرک ساس پس را پسندید و کس فرستاد، جارچی را آوردند، پرک ساس پس گفت :«تو گوئی که از طرف سمردیس پسر کورش آمده ای ، آیا خودت او را دیده ای یا کسی از ملازمان او بتو این مأموریت را داده ؟ اگر راست بگوئی آزادی به هر جا که خواهی بروی » جارچی جواب داد: «من سمردیس را از زمانی که کبوجیه به مصر رفت ، ندیده ام ، این امر را کسی به من داد، که از طرف کبوجیه نگهبان قصر است و او به من گفت :که این امرسمردیس پسر کوروش است ، پس از آن کبوجیه به پرک ساس پس گفت «معلوم میشود، تو امر مرا اجرا کرده ای و تقصیر نداری ، ولی ندانم از پارسیها کی آن یاغی است ، که خود را سمردیس مینامد؟» پرک ساس پس جواب داد: شاها، بنظرم پاتی زی تس ، که تو قصرت را به او سپرده ای با برادرش سمردیس نام بر تو یاغی شده » همین که کبوجیه اسم سمردیس را شنید، دانست که حدس پرک ساس پس صحیح است و خوابی که دیده بود، بخاطرش آمده دریافت ، که معنی خواب همین واقعه بود. پس از آن از کشتن برادرش پشیمان شد، بر او گریست و پس از گریه زیاد فوراً بر اسب نشسته برای جنگ با مُغ یاغی عازم شوش گردید، ولی وقتی که سوار میشد، ته غلاف شمشیرش افتاد و از نوک شمشیرش در همان موضعی که کبوجیه به آپیس زخم زده بود، زخمی برداشت. چون این زخم بنظر او مهلک آمد، پرسید که اسم این محل چیست. به او گفتند که اسم آن اگباتان است چون اسم این شهر را شنید گفت : «اینجا است ، که کبوجیه پسر کوروش محکوم بمرگ شده ». توضیح آنکه غیب گوئی ازشهربوت سابقاً به او گفته بود، که در شهر آگباتان خواهد مرد و کبوجیه تا این زمان تصور میکرد، که مقصود غیب گو آگباتان ، پایتخت قدیم ماد ( یعنی همدان ) است ولی حالا فهمید، که مقصود او آگباتان سوریه بود. پس از آن سکوت اختیار کرد و بعد از بیست روز بزرگان پارسی را که با او بودند خواسته چنین گفت : «مجبورم رازی که تا حال با کوشش بسیار پنهان میداشتم افشاء کنم. زمانی که در مصر بودم در خواب دیدم ، خدایا دیگر چنین خوابی نبینم ! رسولی نزد من آمد و اعلام کرد که سمردیس بر تخت نشسته و سرش به آسمان می ساید. از ترس اینکه برادرم مرا از سلطنت محروم کند بی درنگ پرک ساس پس را بشوش فرستادم با این امر که او را بکشد، پس از این جنایت من راحت بودم چه همواره می پنداشتم که کسی بر من قیام نخواهد کرد حالا میبینم که از اشتباه برادر را کشته و هم تخت را از دست داده ام سمردیس خواب من سمردیس مُغ بوده ، امری واقع شده و گذشته ولی بدانید که سمردیس پسر کوروش زنده نیست شخصی که میخواهد بر شما حکومت کند مغی است که نگهبان قصر من بود و دیگر برادر او که سمردیس نام دارد. شخصی که بیش از همه محق بود این توهین و افتضاح یعنی یاغی گری مغها را جبران کند به دست نزدیک ترین اقربای خود کشته شده و وجود ندارد بنابراین چیزی که می ماند اراده قبل از مرگ است و اجرای آن را بشما محول میکنم بنام خدای شاهان از شما و بخصوص از هخامنشی هائی که در اینجا حاضرند میخواهم که مگذارید حکومت به مادیهابرگردد، اگر آنها با تزویر این حکومت را از شما گرفته اند با تزویر ستانید و اگر با قوه انتزاع کرده اند با قوه برگردانید، هرگاه چنین کنید زمین حاصل های خوب بشما دهد، زنان شما سعادتمند، حشم شما بارآور باشندو خودتان مردمی آزاد، اگر جز آن کنید که گفتم نفرین من بر شما باد و هر کدام از شما مانند من بدبخت باشد» در این موقع کبوجیه بگریست و ندبه کرد، پارسیها چون سخنان او را شنیدند لباسهای خود را از بالا به پائین چاک زده سخت بگریستند، بعد در استخوان کبوجیه شقاقلوس پیدا شد و بر اثر آن درگذشت ، ولی پارسیها ظنین شدند، چه باور نکردند، که مُغها بر کبوجیه قیام کرده باشند و پنداشتند، که سخنان قبل از مرگ کبوجیه از راه عداوت با برادرش بوده و میخواسته دل پارسیها را از او برگرداند. بنابراین پارسیها گمان کردند که بر تخت شاهی سمردیس پسر کورش نشسته ، بخصوص که پرک ساس پس قضیه قتل سمردیس را به دست خود انکار می کرد، چه پس ازفوت کبوجیه برای او خطرناک بود این قضیه را تصدیق کند. این است مضمون نوشته های هرودوت و روایت مورخ مذکور میرساند: که کبوجیه بردیا را در زمان بودن خود درمصر به دست مأموری کشته ، ولی داریوش در کتیبه بیستون میگوید، کبوجیه قبل از عزیمت به مصر او را نابودکرد و دیگر از حکایت مذکور چنین مستفاد میشود که هنگام سوار شدن بغتةً زخمی به کبوجیه وارد آمده و از آن درگذشته ولی داریوش در کتیبه مذکور میگوید: که کبوجیه به دست خود کشته شد ( همانجا، بند 11 ). روایت کتزیاس را راجع به این قضیه بالاتر ذکر کرده ایم ( صص 481- 483 ). فوت کبوجیه در 522 ق. م. روی داد بنابراین ،او سه سال در مصر بود.