کینی

معنی کلمه کینی در لغت نامه دهخدا

کینی. ( اِ ) در لهجه کردی به معنی «خانی » یعنی چشمه است. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه کینی در فرهنگ فارسی

در لهج. کردی به معنی (( خانی ) ) یعنی چشمه است ٠

جملاتی از کاربرد کلمه کینی

با زلف تو نافه را سر مسکینی ست با روی تو ماه رسته از خودبینی ست
تو گر جویای تمکینی، سزد با من که ننشینی که گر در مسجدم بینی، طلب‌گار خراباتم
تا ابد باشد در ظل شما شه زادگان این یکی طغرل تکینی وان دگر شه سنجری
در غبار خط نهان چون دام زیر خاک شد زلف مشکینی که در هر موی چندین ناز داشت
این آنزیم اختصاصاً در هیپوکامپ و یاخته‌های پورکینیه بیان می‌شود.
سپهر با همه بی مهریش به مهر آمد هنوز با من بی دل تو بر سر کینی
طرح مردانهٔ این لباس شنا موسوم به منکینی پس از پوشیدن آن توسط ساشا بارون کوهن در فیلم بورات محبوبیت یافت.
نه با شاهی که از شاهی گذشته‌ست به پیشت خط به مسکینی نوشته‌ست
ای ابر رحمت لب تشنگی چند وی برق سرکش تاکی بکینی
پیش سگت چو اشک من لافد ز مردم زادگی کاینجا بود شرط ادب مسکینی و افتادگی
روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به اصحاب خود فرمودند که «چرا من حلاوت عبادت را در شما نمی بینم؟ عرض کردند که چه چیز است حلاوت عبادت؟ فرمود که تواضع» و از آن حضرت مروی است که «چهار چیز است که خدا کرامت نمی کند مگر به کسی که خدا او را دوست داشته باشد: یکی صمت و خاموشی، و آن اول عبادت است دوم توکل بر خدا سیم تواضع چهارم زهد در دنیا» و نیز از آن جناب مروی است که «هر که فروتنی کند از برای خدا، خدا او را برمی دارد و هر که تکبر کند خدا او را می افکند و هر که قناعت کند خدا او را روزی می دهد و هر که اسراف کند خدا او را محروم می گرداند و هر که بسیار یاد مرگ کند خدا او را دوست می دارد و هر که بسیار یاد خدا کند خدا او را در بهشت در سایه خود جای دهد» حضرت عیسی علیه السلام فرموده است که «خوشا به حال تواضع کنندگان در دنیا، که ایشان در روز قیامت بر منبرها خواهند بود» خدای تعالی به داود علیه السلام وحی فرمود که «همچنان که نزدیکترین مردم به خدا متواضعانند، همچنین دورترین مردم از خدا متکبرانند» مروی است که «سلیمان پیغمبر علیه السلام هر صبح بر بزرگان و اغنیاء و اشراف می گذشت تا می آمد، به نزد مساکین، پس با ایشان می نشست و می گفت: مسکینی هستم با مساکین نشسته» و مروی است که «پدر و پسری از مومنین بر حضرت امیرالمومنین علیه السلام وارد شدند، حضرت برخاست و ایشان را اکرام نمود و بر صدر مجلس نشانید و خود در برابر آنها نشست و فرمود که طعامی آوردند و خوردند سپس قنبر آفتابه و طشتی آورد تا دست ایشان را بشوید، حضرت از جای برجست و آفتابه را گرفت که دست آن مرد را بشوید، آن مرد خود را بر خاک مالید و عرض کرد که یا امیرالمومنین: چگونه راضی شوم که خدا ما را بیند و تو آب به دست من بریزی؟ حضرت فرمود: بنشین و دست خود را بشوی خدا تو را و برادری از شما را می بیند که هیچ فرقی ندارید و برادرتان می خواهد به جهت خدمت تو در بهشت ده برابر همه اهل دنیا به او کرامت شود پس آن مرد نشست پس حضرت فرمود که قسم می دهم تو را به حق عظیمی که من بر تو دارم که مطمئن دست خود را بشوی همچنان که اگر قنبر آب به دست تو می ریخت پس حضرت دست او را شست».
من از رسیدن منزل دل آن زمان کندم که بار پیل نهادم به مور مسکینی