کینه‌جویی

معنی کلمه کینه‌جویی در لغت نامه دهخدا

کینه جویی. [ ن َ / ن ِ ] ( حامص مرکب ) کینه خواهی. ( ناظم الاطباء ). انتقام جویی. دشمنی :
عجب ناید ز خوبان تندخویی
چنان کز مهر گردون کینه جویی.نظامی.کینه جویی روش احسان نیست
هرکه احسان نکند انسان نیست.جامی.و رجوع به کینه جو و کین جویی شود.

معنی کلمه کینه‌جویی در فرهنگ عمید

انتقام جویی.

معنی کلمه کینه‌جویی در فرهنگ فارسی

انتقام جویی

جملاتی از کاربرد کلمه کینه‌جویی

سر زلف کینه‌افشاهن مژه مست کینه‌جویی ز تو بهتری نباشد ستم ترا گواهی
هرکه را دل از غبارکینه‌جوییها تهی‌ست می‌کشد همچون نیام آسوده در برتیغ را
باز ناز ماه‌رویی می‌برم باز مهر کینه‌جویی می‌برم
کینه‌جویی نیست باری درخور مردان مرد کاین صفت دور از بزرگان شیوهٔ دونان بود
کینه‌جویی ز شه روا نبود کینه‌جو به که پادشاه نبود