کینه جویی

معنی کلمه کینه جویی در لغت نامه دهخدا

کینه جویی. [ ن َ / ن ِ ] ( حامص مرکب ) کینه خواهی. ( ناظم الاطباء ). انتقام جویی. دشمنی :
عجب ناید ز خوبان تندخویی
چنان کز مهر گردون کینه جویی.نظامی.کینه جویی روش احسان نیست
هرکه احسان نکند انسان نیست.جامی.و رجوع به کینه جو و کین جویی شود.

معنی کلمه کینه جویی در فرهنگ عمید

انتقام جویی.

معنی کلمه کینه جویی در فرهنگ فارسی

انتقام جویی

جملاتی از کاربرد کلمه کینه جویی

بآرام بر کینه جویی همی گل زهر خیره ببویی همی
بر خصم مکش به کینه جویی تیغی که به خون دوست شویی
هر که را دشمن شوم بر عیب خود محرم کنم تا ز بیم طعنه با او کینه جویی کم کنم
سراپای بر آتش فتنه، دم پی کینه جویی قدش گشته خم
دگر پور اشعث بدان سوی تاخت درفش از پی کینه جویی فراخت
ما را چه ره ستیزه رویی امکان نزاع و کینه جویی
نوبت به کینه جویی دشمن نمی دهیم سنگی گرفته در پی دیوانه خودیم
به کینه جوییی افلاک عشق می بازیم که هرکه دشمن ما شد به دوست مانندست
که گر کینه جویی نیازارمت درختی که کشتی به بار آرمت
افلاک در سماعند از کینه جویی خلق بر اهل فتنه عید است، روزی که جنگ باشد