معنی کلمه کینه توز در لغت نامه دهخدا
زبهر طلایه یکی کینه توز
فرستاد با لشکر رزم یوز.فردوسی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).چو آمد به زاول یل کینه توز
برآسود با کام دل هفت روز.اسدی.گرفتار در دست آن کینه توز
همی گفت با خود به زاری و سوز.سعدی.لعل لب کرشمه را چاشنی عتاب ده
چین غضب زیاده کن ابروی کینه توز را.طالب آملی ( از آنندراج ).و رجوع به کین توختن و مدخل بعد شود.