جملاتی از کاربرد کلمه کین خواهی
فلک چون یاور شاه جهان بود بکین خواهی چو دیگر بندگان بود
زکین خواهی کید پرداختم چو شد دوست با دوست در ساختم
برفتند و او را بکشتند زار به کین خواهی نامور شهریار
چه نامه که بکین خواهی سپاه بهار نوشته سوی امیر تموز شاه خزان
ساغر زهر به کام (و) لب خندان داریم خصم در آتش رشک است ز کین خواهی ما
دل مسکین خود ار مشکین خواهید همی لقب او طرب افزای و تعب گاه کنید
آن نهنگ بحر کین خواهی که مرغ روح خصم می کند در آب تیغش همچو مرغابی شناه
فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ، اگر تو را ببریم، فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ (۴۱) ما از ایشان کین خواهیم ستد.
آنچه به کین خواهی از تو آید فردا نه ز قباد آمدای ملک نه ز بهمن
بحر آراسته بر خویشتن از موج و حباب روز کین خواهی بدخواه تو شمشیر و سپر