معنی کلمه کیمیا در لغت نامه دهخدا
گاهی ز درد عشق پس خوبچهرگان
گاهی ز حرص مال پس کیمیا شدم.ناصرخسرو.نزدیک خردگوهر بقا را
از دانش به هیچ کیمیا نیست.ناصرخسرو.علم است کیمیای بزرگیها
شکّر کندْت اگر همه هپیونی.ناصرخسرو.جز از این هرچه کیمیا گویند
آن تو خود مشنو و مکن تصویر.خاقانی.دیده که نقدهای اولوالعزم ده یکی است
آموخته ز مکتب حق علم کیمیا.خاقانی.سیم دغل خجالت و بدنامی آورد
خیز ای حکیم تا طلب کیمیا کنیم.سعدی.- اهل کیمیا ؛ کیمیاگران. ( فرهنگ فارسی معین ).
- علم کیمیا ؛ علمی است که از طرق سلب خواص از جواهر معدنیه و جلب خاصیت جدید بدانها بحث می کند. ( از کشف الظنون ). نزد قدما عبارت از علمی است که در آن بحث می شود از تحویل بعضی معادن به بعضی دیگر و مخصوصاً تحویل آن به زر به واسطه اکسیر یعنی حجرالفلاسفه یا پیدا کردن دارو برای همه بیماریها. اما نزد متأخران ، علم یا صناعتی است که در آن ، طبیعت و خواص همه اجسام از طریق حل و ترکیب ، مورد بحث قرار می گیرد. ( از اقرب الموارد ). علم کیمیا یا صناعت کیمیا، یکی از اقسام علوم طبیعیه قدماست ، و آن علم معدنیات است نزد آنان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).رجوع به کشف الظنون و ترکیب های علم ( علم کیمیا ) شود.