معنی کلمه کیلو در لغت نامه دهخدا
کیلو. ( اِ ) کولاب و تالاب. ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ). استخر و تالاب را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). استخر. تالاب. آبگیر. ( فرهنگ فارسی معین ). || خندق و مغاک. ( ناظم الاطباء ). || آنجای از کنار رودخانه که مردمان در آنجابدن خود را می شویند و غسل می کنند. ( ناظم الاطباء ).
کیلو. [ ل ُ ] ( فرانسوی ، پیشوند ) پیشوندی است در زبانهای اروپایی که تعیین می کند که واحدی هزار بار تکثیر شده : کیلوگرم. کیلووات. || ( اِ ) کیلوگرم ( در فرانسوی هم به همین معنی به کار رود ). ( فرهنگ فارسی معین ).