معنی کلمه کیف در لغت نامه دهخدا
- کیف کسی کوک بودن ؛ ( در تداول عامه ) به قدر کافی مسکر یا مخدر صرف کرده بودن. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| لذت. ( فرهنگ فارسی معین ). لذت که از غذایی خوشمزه یا تفرجی و مانند آن حاصل شود، و با کردن و بردن صرف شود. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || عیش و عشرت ومسرت و خوش حالتی. ( ناظم الاطباء ). خوشی. مسرت. ( فرهنگ فارسی معین ).
- سر کیف بودن ؛ خوشحال و شادان بودن. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- کیفت کوک است ؟ دماغت چاق است ؟ ؛ عباراتی است که به هنگام احوالپرسی گویند. معادل «خوبی ؟، خوشی ؟، اوضاع بر وفق مراد هست ؟» وجز اینها.
- کیفش کوک است ؛ ( در تداول عامه ) خوشحال و شنگول است. ( فرهنگ فارسی معین ).
- کیف کسی کوک بودن ؛ ( در تداول عامه ) تمول یا عایدی بسیار داشته بودن. مالدار بودن. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| چگونگی احوال. ( ناظم الاطباء ).
- کیف شما چون است ؟ ؛ یعنی حالت شما چگونه است ؟ ( ناظم الاطباء ).
|| معجونی مرکب از افیون ( تریاک ) و بعضی اجزاء دیگر که پاره ای مادران نادان همه شب به شیرخواره می دادند تا به شب بیدار نشود و مادر آسوده بخوابد. منومی که شب به طفل شیرخوار می دادند چون شربت کوکنار یا حبی معجون از افیون وبعضی ادویه دیگر. حبی مرکب از افیون و بعضی ملینات که مادران همه شب به شیرخوارگان می دادند تا خسبند وکمتر گریه کنند. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
کیف. [ ک َ / ک ِ ] ( از ع ، اِ ) چگونه. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اصطلاح منطق ) عرضی که قبول قسمت بالذات نکند، چنانکه سواد و بیاض. ( غیاث ) ( آنندراج ). عرضی است که لذاته اقتضای قسمت و لاقسمت نکند، و تصوراو بر تصور غیرموقوف نباشد همچو الوان و غیر آن. ( نفایس الفنون ). یکی از مقولات نه گانه عرض ، و آن هیأتی است قارّ که تصور آن موجب تصور چیزی دیگر خارج از ذات آن و حامل آن نباشد و مقتضی قسمت و نسبت هم نباشد و به عبارت دیگر کیف عبارت از عرضی است که تصور آن متوقف بر تصور غیر خودش نباشد و مقتضی قسمت و لاقسمت در محل خود به نحو اقتضاء اولی نباشد. ( فرهنگ علوم عقلی تألیف سیدجعفر سجادی ) چونی . یکی از مقولات عشر ارسطو. مقابل کَم . هر چیزی که واقع شود تحت جواب کیف یعنی هیأت اشیاء و احوال آنها و مزه ها و بوها و ملموسات مثل سرما و گرما وخشکی و تری و اخلاق و عوارض نفس مثل ترس و شرم و مانند آن. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :