معنی کلمه کیسه در لغت نامه دهخدا
از عمر نمانده ست برِ من مگر آمرغ
در کیسه نمانده ست من مگر آخال.کسائی.جوال و خنبه من لاش کرد و کیسه خراب.طیان ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).یکی کیسه دینار دارم تو را
چو فرزند خود یار دارم تو را.فردوسی.آبی چو یکی کیسگکی از خز زرد است
در کیسه یکی بیضه کافور کلان است.منوچهری.خازنان سلطانی بیامدند و ده هزار دینار در پنج کیسه حریر در پای منبر بنهادند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 293 ). میان صفه ، زرین شد از نثار و میان باغ سیمین شد از کیسه ها. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 378 ). و مادرش خصوصاً یک کیسه پر از جواهر و زر پیراسته داد که سی هزار درم قیمت آن بود. ( تاریخ برامکه ).
کیسه ت پر پش-ک و پشیز است رو
کیسه یکی پیش نگونسار کن.ناصرخسرو.درنگنجد مگر به دل که دل است
کیسه دانش و خزینه راز.ناصرخسرو.طیلسان و ردا، کمال بود
کیسه و صره ، اصل مال بود.سنائی.سر کیسه به گندنا بستی
وز پی هرکه خواست بگشادی.سوزنی.بر او چون کیسه ای دوزم که هرگز
مرا در کیسه دیناری نیاید.انوری ( از امثال و حکم ص 1258 ).متوکلین علی زادالحجیج به امید کیسه رعیت نیت بر مخالفت و همت بر محاصرت مقصور کردند. ( عقدالعلی ).
لعل تو عشاق را به قیمت یک بوس
کیسه یکی نه که صدهزار بپرداخت.خاقانی.زین گرانمایه نقد کیسه عمر
حاصل الا زیان نمی یابم.خاقانی.در کیسه های کان و کمرهای کوهسار