کیخسرو
معنی کلمه کیخسرو در لغت نامه دهخدا

کیخسرو

معنی کلمه کیخسرو در لغت نامه دهخدا

کیخسرو. [ ک َ / ک ِ خ ُ رَ / رُو ] ( اِ مرکب ) پادشاه بلندمرتبه و عادل. ( برهان ). پادشاه بزرگ مرتبه و پیشوای عدل. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). پادشاه بلندمرتبه. ( ناظم الاطباء ). از کی + خسرو. در اوستا، کوی هئوسروه . در سانسکریت ، سوشروس . در پهلوی ، کئی - هوسروه . ( حاشیه برهان چ معین ). کیخسرو دراوستا کوی هئوسروه آمده ، کوی به معنی پادشاه و امیر و مطلق فرمانده و هئوسروه لفظاً نیکنام یا کسی که به خوبی مشهور است و دارای آوازه و شهرت نیک است. ( از یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 218 و 255 ) :
شاهان بر آستان جلالت نهاده سر
گردنکشان مطاوع و کیخسروان گدا.سعدی.
کیخسرو. [ ک َ خ ُ رَ ] ( اِخ ) نام پادشاهی است مشهور. ( برهان ). نام پادشاه سوم از سلسله کیان. ( ناظم الاطباء ). نام شاهنشاه عادل پسر سیاوش که مادرش دختر افراسیاب و فرنگیس نام داشته و افراسیاب آخر به مکر و غدر اقارب و برادر خود، اورا کشته و پس از چند سال به حکم کیکاوس ، گیوبن گودرز به طریق پیادگان سیاح در طلب او به ترکستان رفته اوو مادر او را پیدا کرده بگریزانید و رستم به حکم کاوس با سپاه در سرحد ایران و توران منتظر کیخسرو نشسته بود تا با گیو رسیدند و سپاه توران که به بازگردانیدن آنان می آمدند مأیوس بازگردیدند و کیخسرو و مادرش فرنگیس و گودرز آسوده دل به ایران آمدند و به پادشاهی نشسته و در طلب خون سیاوش با جد اُمی خود رزمها کرد و سالها در میان ایرانیان و تورانیان جنگها قایم و دایم شده بود تا بر افراسیاب غلبه کرد و او را و مفسدان را بکشت و ترکستان را به جهن که پسر افراسیاب و خال او بود واگذاشته و ترک دنیا گزید و بلاد ایران را به بزرگان تقسیم نموده لهراسب را نیز شاهنشاه همه کرده ناپدید شد و او در میان شاهنشاهان عجم به بزرگواری و یزدان پرستی منفرد و به عدل و داد بی مثل و به خوبی مثل است... گویند کیخسرو نامه هوشنگ را از بر داشتی و مطالب جام گیتی نمای فریدون را نیز مهمل نگذاشتی و پیوسته گفتی هرچند به رازهای نهانی می نگرم سخنان جمشید چون خورشید باضیاست ، هر قدر به کارهای آشکار می رسم گفتار فریدن بابرهان و راهنماست و گفته اند ومجاس نام نامه ای داشته و حکیم بزرگمهر گفته ومجاس از نامه های هوشنگ بوده و کیخسرو بر آن عمل می نموده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). پادشاه سوم کیانی ملقب به همایون. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). خسروگرد را او بنا کرد. ( دمشقی ، از یادداشت ایضاً ). مدت پادشاهی کیخسرو شصت سال بود. ( فارسنامه ابن البلخی ) :

معنی کلمه کیخسرو در فرهنگ فارسی

نام سه تن از پادشاهان سلجوقی آسیای صغیر: کیخسرو اول . غیاث الدین بن عزالدین قلج ارسلان برادر رکن الدین سلیمان . پدرش متصرفات خود را بین ده فرزندانش تقسیم نمود . کیخسرو اول از سال ۵۸۸ تا ۵۹۷ ه . فرمانروایی کرد . سپس برادرانش زمام امور را در دست گرفتند و دوباره کیخسرو از سال ۶٠۱ تا ۶٠۷ ه . پادشاهی کرد . یا کیخسرو دوم . غیاث الدین بن علائ الدین کیقباد ( جل. ۶۶۶- مقت. ۶۸۲ ه. ) . یا کیخسرو سوم . غیاث الدین بن رکن الدین سلیمان شاه .( جل. ۶۶۶ - مقت. ۶۸۲ ه. ) . وی بامر ارغون ایلخان مغول کشته شد .
به معنی پادشاه بلند مرتبه و عادل باشد٠ پادشاه بزرگ مرتبه و پیشوای عادل ٠ پادشاه بلند مرتبه ٠ از کی خسرو ٠ در اوستا کوی هئوسروه در سانسکریت سوشروس در پهلوی کئی - هو سروه ٠

معنی کلمه کیخسرو در فرهنگ اسم ها

اسم: کیخسرو (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: key xosro (w)) (فارسی: کِيخسرو) (انگلیسی: key khosrow)
معنی: پادشاه بزرگ و والامقام، پادشاه عادل، نام پادشاه سوم از سلسله کیان، ( در پهلوی ) «کی نیک نام»، ( اَعلام ) ) ( در شاهنامه ) شاه داستانی ایران، پسر سیاوش و نوه ی کیکاووس، که پس از کشته شدن پدرش، نزد مادرش فرنگیس در توران بزرگ شد، گودرز سردار ایرانی او را به ایران آورد، او انتقام خون پدر را از افراسیاب گرفت و او را در کنار دریاچه ی چیچست کشت، سرانجام با چند تن از پهلوانان به کوهی رفت و همگی در زیر برف ناپدید شدند، ) کیخسرو نام سه تن از شاهان سلجوقی روم، غیاث الدین کیخسرو اول: شاه [، قمری]، که در سال هجری برادرش سلیمانشاه دوم او را وادار به ترک سلطنت کرد، ولی با مرگ برادر دوباره تاج و تاخت را به دست آورد [حدود هجری] در جریان کشور گشایی در آناطولی کشته شد، غیاث الدین کیخسرو دوم: شاه [، قمری] که در جریان لشکر کشی به ارمنستان درگذشت، غیاث الدین کیخسرو سوم: شاه [، که در خردسالی به سلطنت رسید و امور سلطنت به دست معین الدین پروانه افتاد، به فرمان تگودار، ایلخان مغول کشته شد، ( به مجاز ) ( در قدیم ) پادشاه بزرگ و والامقام و معنی آن ( در پهلوی ) ' کی نیک نام ' است، ( در اعلام ) نام سومین پادشاه از سلسله ی پادشاهی کیانیان پسر سیاوش و فرنگیس دختر افراسیاب، نام سه تن از پادشاهان سلجوقی آسیای کوچک ( صغیر )، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر سیاوش پادشاه کیانی

معنی کلمه کیخسرو در دانشنامه عمومی

کیخسرو (خوشاب). کیخسرو، یکی از روستاهای تاریخی و هدف گردشگری غرب استان خراسان رضوی است که در بخش مرکزی شهرستان خوشاب واقع شده است. این روستا تا قبل از تأسیس بخش خوشاب در شهرستان سبزوار در سال ۱۳۶۸، یکی از روستاهای دهستان طبس در بخش مرکزی شهرستان سبزوار بوده است.
این روستا توسط کیخسرو ( کی نیک ) سومین پادشاه کیانیان پسر سیاوش و فرنگیس دختر افراسیاب ساخته شده است. متون پهلوی چون بندهش، دینکرو و دینیک مطالب نسبتا مفصل تری را گزارش می دهد، بندهش از کیخسرو در چندین جای نام می برد. درباره چگونگی آتش که در بخش نهم بندهش آمده، از سه آتش آذرفرنبغ، آذر گشنسب و آذر برزین مهر نام برده که اهورامزدا در آغاز آفرینش، چون سه فره آن را به پاسبانی جهان فراز آفرید و هر کدام را پادشاهان نهاده اند و آتش نیز آنان را یاری فرموده است. همچنین در مورد آذر گشنسب چنین می گوید که: آذر گشنسب تا پادشاهی کیخسرو، بدان آیین پاسبانی جهان می کرد؛ چون کیخسرو بتکده ( کنار دریای چیچیست ) را همی کند بر بال اسب ( کیخسرو ) نشست و تیرگی و تاریکی را از میان برد و ( جهان را ) روشن می کرد بتکده ویران شد، به همان جای بر فراز اسنوند ( کوه ) آنشگاهی نشانده شد. بدان سبب آن را گشنسب خوانند که بر بال اسب نشانده شده کیخسرو کنگ دژ ( ساخته سیاوش ) را در جنبش بود و بر سر دیوان قرار داشت بر زمین نشاند او از پشت سیاوش است که دخت افراسیاب«وسپان فریا» را به زنی گرفته بود و کیخسرو افراسیاب را می کشد و خود به کنگ دژ می رود و از سپس از آن لهراسب شاهی را از آن می گیرد.
کیخسرو بنابر گزارش بندهش شصت سال پادشاهی می کند. بنابر گزارش دینکرد، او پسر سیاووش و پادشاه خونیرت که هشتمین نفر از کیانیان مشهور و نیز ار جاویدانیان می باشد که در هر پیشرفت و حفظ دین مزدسینا کوشا و از آن کیش قبل از پیدایش آگاهی داشته است.
در حواشی فرهنگ برهان قاطع، ساخت آتشکده آذر برزین مهر به کیخسرو نسبت داده شده است و آورده اند کیخسرو روزی سواره می رفت ناگاه صدای رعدی مهم رسید چنان مهیب که کیخسرو خود را از اسب انداخت، در آن آتش صاعقه افتاد و برزین اسب او خورد و زین آتش گرفت. دیگر نگذاشتند که آن آتش فرونشیند و همانجا آتشکده ای ساختند و آذر برزین نام کردند. ارنست هرتسفلد کیانیان را مترادف با سلسله حکومتی مادها می داند. در منطقه سبزوار تنها روستایی که نام کیخسرو دارد در شهرستان خوشاب واقع شده است.
معنی کلمه کیخسرو در فرهنگ فارسی
معنی کلمه کیخسرو در فرهنگ اسم ها
معنی کلمه کیخسرو در دانشنامه عمومی
معنی کلمه کیخسرو در دانشنامه آزاد فارسی

معنی کلمه کیخسرو در دانشنامه آزاد فارسی

کِیخُسرو
در شاهنامۀ فردوسی، سومین پادشاه کیانی ، پسر سیاوش و فَرنگیس . به هنگام کشته شدن سیاوش، در بطن مادر بود. همین که افراسیاب از بارداری فرنگیس آگاهی یافت، فرمان داد تا او را کشان کشان به درگاه آورند. پیران فرنگیس را به خواهش از افراسیاب گرفت و قول داد تا چون فرزند او به دنیا آمد کودک را به افراسیاب بدهد. آن گاه فرنگیس را به خُتَن برد و به همسر خود گُلشَهر سپرد. در این جا، فرنگیس کیخسرو را بزاد. کِیخسرو بالید. افراسیاب فرمود تا فرنگیس و کیخسرو به سیاوشگَرد بروند. در این هنگام، گیو که به دنبال کِیخسرو به توران آمده بود مادر و پسر را یافت و آن ها را به رفتن به ایران تشویق کرد. ایرانیان به دستور گودرز شهر را آذین بستند و هشتاد فرسنگ به پیشواز کیخسرو شتافتند. کیکاوس او را گرامی داشت و چون برسر جانشینی کیکاوس میان دلاوران ایران اختلاف افتاد، قرار شد که گشایندۀ دژ بَهمَن در کنار دریاچۀ چیچَست را به پادشاهی بردارند. چون فرّ کیانی با کِیخسرو بود، موفق شد. او، پس از ویران شدن دژ بهمن، آتشکدۀ آذرگُشنَسپ را در کنار چیچَست بنا کرد. پس از یک سال که به ایران برگشت ، کِیکاوس او را بر جای خود نشاند. کیخسرو سوگند یاد کرد که انتقام سیاوش را از افراسیاب بگیرد. سرانجام ، پس از سال ها نبرد، افراسیاب و گَرسیوَز را نزدیک دریاچۀ چیچست به چنگ آورد و کشت . سپس جَهَن، پسر افراسیاب ، را که در بند بود رهانید و فرمانروایی توران را به او داد. کِیخسرو، پس از ۶۰ سال سلطنت، بر سر راه خان آذر، یا آذرگشنسب ، بود که از درونش چنین دریافت که کارش در این جهان به سر آمده است و باید که به جهان ایزدان بپیوندد. پس بی درنگ ، درهم و دینار بسیاری به موبدان و تهیدستان بخشید و به سراسر کشور پیام داد، که دست از تخت شاهی می شوید. او لُهراسپ را بر جای خود نشاند و فرمانروایی سیستان را به رستم داد و به هر کدام از دیگر یلان ایران سرزمینی درخور بخشید. کِیخسرو در حال نیایش بود که به خواب رفت. در خواب ، که یک هفته به درازا کشید، ایزد سُروش بر او آمد که آن چه می جسته ، یافته و زمان رفتنش فرارسیده است . هنگامی که کِیخسرو چشم گشود، رؤیای خویش را بازگفت و افزود از لشکر و تاج و تخت سیر شده است . اما توس و گیو و بیژن و فریبرز در کنار او ماندند. چون سرانجام به راه شدند، پس از چندی در راه به چشمه ای برخوردند. کِیخسرو با دیدن چشمۀ آب ، به ندایی درونی فرمان به ماندن داد و افزود، که جز آن شب ، دیگر کسی او را نخواهد دید، زیرا او، با سرزدن خورشید، با سروش آشنا خواهد شد. پاسی از شب گذشته، کِیخسرو سر و تن در آب چشمه بشست و در نهان اَوِستا خواند. سپس تا جاودان با ناموران همراه بدرود گفت و چون خورشید بردمید، همراهان او را بازنیافتند.

معنی کلمه کیخسرو در ویکی واژه

کی‌خسرو
منسوب به خسرو، لقب یکی از پادشاهان مقتدر ایران که اذعان شده پیرو کیش زرتشت بود. [۱] که گفتی مرا چند خسپی مپای ..... به جشن جهانجوی کیخسرو درآی (شاهنامه)
کیخسرو ممکن است کیخشرو نیز تعبیر شود و اگر این تعبیر درست باشد به معنی خوش راه رونده، خرامنده، کسی که در راه رفتن مانند کبک می‌خرامد، معنی می‌دهد.
↑ او فرزند سیاوش و نوه کیکاووس پادشاهان ایران؛ او از طرف مادری نوه‌ افراسیاب پادشاه توران است. تا نوجوانی در توران می‌زیست ولی توسط گیو شناسایی و به ایران آورده شد. کیخسرو سرانجام سلطنت توران را منقرض کرد.

جملاتی از کاربرد کلمه کیخسرو

چو کیخسرو آید ز ایران به کین بدو بازگردد سراسر زمین
ای کیخسرو که جاش داری بنگر کو قصر کجا قیصر گویی که نبود
اشکبوسی را به یک تیر عذاب از پا فکند راستی ‌کیخسرو ماکار رستم‌ کرد باز
تکیه بر اخترِ شب‌دزد مکن کاین عیار تاجِ کاووس ببرد و کمرِ کیخسرو
گرچه بیژن بهر کیخسرو به چاه اندر فتاد هم به کیخسرو شداو را یار شیر سیستان
ترا شاه کیخسرو اندرز کرد که گرد فرود سیاوش مگرد
کسی کاو تخت خسرو در نظر داشت هزاران جام کیخسرو ز بر داشت
کیخسرو ایران ملک المغرب کز قدر بر خسرو توران رسدش بار خدائی
به کف پای تو و فرق تو سوگند خورد مسند شاهی کیخسرو و تاج قیصر
چون نهد پا در رکاب و چون به کف گیرد عنان در عنان کیخسرو افتد در رکاب افراسیاب