معنی کلمه کیاست در لغت نامه دهخدا
- صاحب کیاست ؛ زیرک و هوشیار و خردمند. ( ناظم الاطباء ).
|| دانایی. ( آنندراج ) ( غیاث ). دانایی و فِراست. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || جلددستی در کارها. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح فلسفه ) تمکن نفس است از استنباط «ما هو انفع» ( آنچه سودمندتر است ) برای شخصی که ادراک مصالح و مفاسد خود کند.( از فرهنگ علوم عقلی تألیف سیدجعفر سجادی ).
کیاسة. [ س َ ] ( ع مص ) زیرک شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). زیرک و فطن گردیدن. ( ناظم الاطباء ). زیرک و تیزفهم و ساکن گردیدن. ( از اقرب الموارد ). رجوع به کیاست شود. || ( اِمص ) خلاف حمق. ( منتهی الارب ). ضد حمق. ( اقرب الموارد ). رجوع به کَیْس شود.