کیارش

معنی کلمه کیارش در لغت نامه دهخدا

کیارش. [ ک َرَ ] ( اِخ ) نام یکی از چهار پسر کیقباد است. ( برهان ). نام یکی از چهار پسر کیقباد بوده ، و اصل در آن کی آرش است. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). از: کی + آرش ، در اوستا، کوی ارشن ( به معنی کی و شهریار دلیر ). ( حاشیه برهان چ معین ) :
نخستین چو کاوس باآفرین
کی آرش دوم بد، سوم کی پشین.
چهارم کی ارمین کجا بود نام
سپردند گیتی به آرام و کام.فردوسی ( از حاشیه برهان چ معین ).

معنی کلمه کیارش در فرهنگ اسم ها

اسم: کیارش (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: kiyāraš) (فارسی: کيارش) (انگلیسی: kiyarash)
معنی: پادشاه و شهریار دلیر، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی، از شخصیت های شاهنامه، ( از کی، آرش )، در اوستا «kavi arshan» به معنی کی و شهریار دلیر، ( اَعلام ) نام یکی از چهار پسر کیقباد است، ( از کی + آرش )، در اوستا ' kavi arshan ' به معنی کی و شهریار دلیر

جملاتی از کاربرد کلمه کیارش

بهترین زمان آموزش توجه به ندای درونی بدن است. به گفته علیرضا کیارشی محقق و خواننده ایرانی در بدن هر فرد یک سیستم زمانی بیولوژیکی ۲۴ ساعته وجود دارد که هوشمندانه ترین راه توجه به ساعت بیولوژیکی بدن است.
مهسا (ژینا) امینی دختر ۲۲ ساله اهل سقز بود که در زمانی که در تهران مسافر بود، در عصر روز سه‌شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ در نزدیکی ایستگاه متروی شهید حقانی توسط گشت ارشاد به دلیل بدحجابی بازداشت شد. در این زمان، برادرش کیارش امینی نیز همراه او بود.