کژبین

معنی کلمه کژبین در لغت نامه دهخدا

کژبین. [ ک َ ]( نف مرکب ) کژبیننده. کژچشم. ( آنندراج ). لوچ چشم. احول. ( ناظم الاطباء ). دوبین. ( فرهنگ فارسی معین ). || بدخواه. نابکار. ( ناظم الاطباء ) :
ما زان دغل کژبین شده با بی گنه در کین شده
گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا.مولوی ( از فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه کژبین در فرهنگ معین

( ~ . ) (ص فا. ) ۱ - لوچ ، احول . ۲ - بدخواه ، نابکار.

معنی کلمه کژبین در فرهنگ عمید

= لوچ

معنی کلمه کژبین در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - دوربین احوال . ۲ - بد خواه نا بکار : ( ما زان دغل کژ بین شده با بی گنه در کین شده گه مست حور العین شده گه مست نان و شوربا ) . ( مولوی )

معنی کلمه کژبین در ویکی واژه

لوچ، احول.
بدخواه، نابکار.

جملاتی از کاربرد کلمه کژبین

عقل با نور رای تو کژبین چرخ با سیر عزم تو کودن
می‌شد اندر ضلال آن کژبین می‌پذیرفت کفر را چون دین
اگر خود خطا رفت تلقین تو نداند جز از رای کژبین تو
چشم کژبین را بگفتم کژ مبین کس کند باور گل خندان ترش
نظر در وی به چشم راست باید جمالش چشم کژبین را نشاید
جعل در اصل ذاتش کور بهتر که کوری بهتر است از چشم کژبین
تا نه بیند بغیر او، او را مشت خاکی بچشم کژبین زد
دوش با عقل دوربین گفتم کای مبرا ز سهو و کژبینی
پاک‌چشمانند مرد روی تو راه کژبینان نباشد سوی تو
شمع مرده باده رفته دلربا غوطه خورد از ننگ کژبینی ما