کپان

معنی کلمه کپان در لغت نامه دهخدا

کپان. [ ک َ / ک َپ ْ پا ] ( اِ ) قپان و آن ترازویی است که یک پلّه دارد و بجای پلّه ٔدیگر سنگ از شاهین آن آویزند و بلغت رومی قسطاس می گویند. ( برهان ). ترازوی معروف است که یک پله دارد و جانب دیگر سنگ از شاهین بیاویزند و قبان معرب آن است و با کاف فارسی نیز صحیح است چه گپ بمعنای بزرگ است و کپان نیز ترازوی بزرگ. ( آنندراج ). ترازوی کلان که بدان هیزم و قماش و جز آن سنجند و وزن کنند،به هندی تک گویند. ( غیاث اللغات ). قپان. ( ناظم الاطباء ). قَبّان. قَفّان ( معرب ). قسطاس. ( منتهی الارب ). ترازوی یک پله. ( ناظم الاطباء ). بعضی این کلمه را از کامپانای رومیه مأخوذ شمرده اند که بمعنی جرس و میزان است. ( یادداشت مؤلف ) :
ز بس برسختن زرش بجای مادحان هزمان
ز ناره بگسلد کپان ز شاهین بگسلد پله.فرخی.یکی دیبا فروریزد به رزمه
یکی دینار برسنجد به کپان.عنصری ( از حاشیه برهان چ معین ).چون بجویی راه دانی چیست کپان داشتن.سنائی.دهان چون ترازوش پر سنگ باد
فرو باد آویختش چون کپان.پوربهای جامی ( از فرهنگ جهانگیری ).|| نیم گز فولادی. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه کپان در فرهنگ معین

(کَ ) [ معر. ] (اِ. ) نک قپان .

معنی کلمه کپان در فرهنگ عمید

=قپان

معنی کلمه کپان در فرهنگ فارسی

( اسم ) ترازو یی که یک پله دارد و بجای پل. دیگر سنگ از شاهین آن آویزند قپان : [ یکی دیبا فرو ریزد بر زمه یکی دینار بر سنجد بکپان ] . ( عنصری )

معنی کلمه کپان در ویکی واژه

نک قپان.

جملاتی از کاربرد کلمه کپان

همه گنج ارجاسپ در باز کرد به کپان درم سختن آغاز کرد
با نغمه داوود کمانچه نزنید زر وزن کنید و بر کپانچه نزنید
سدیگر به کپان بسختید سیم زن بیوه و کودکان یتیم