معنی کلمه کپان در لغت نامه دهخدا
ز بس برسختن زرش بجای مادحان هزمان
ز ناره بگسلد کپان ز شاهین بگسلد پله.فرخی.یکی دیبا فروریزد به رزمه
یکی دینار برسنجد به کپان.عنصری ( از حاشیه برهان چ معین ).چون بجویی راه دانی چیست کپان داشتن.سنائی.دهان چون ترازوش پر سنگ باد
فرو باد آویختش چون کپان.پوربهای جامی ( از فرهنگ جهانگیری ).|| نیم گز فولادی. ( ناظم الاطباء ).