معنی کلمه کپ در لغت نامه دهخدا
من دهان پیش توکنم پر باد
تا زنی بر کپم تو زابگرا.رودکی.گفتم آن زلف و کپت گیرم در دست بگفت
ارفع الدرهم خذ منه عناقیدرطب.سنائی.از لجاج خویشتن بنشسته ای
اندرین پستی لپ و کپ بسته ای.مولوی.|| بیرون و اندرون دهن را نیز گفته اند چه درهر جا که «برکپ » نویسند اراده بیرون دهن باشد و هرجا که «درکپ » نویسند مراد اندرون دهن و معرب آن قب باشد. ( برهان ) ( از آنندراج ) . لپ یعنی طرف درون دهان. ( از آنندراج ). قنب ( در تداول مردم قزوین ). و رجوع به گپ شود.
کپ. [ ک ُ ] ( اِ ) نامی که در رودسر و دیلمان لاهیجان به زیرفون دهند. ( یادداشت مؤلف ). یکی ازگونه های زیزفون که در جنگلهای سواحل بحر خزر فراوان می روید. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زیرفون شود.
کپ. [ ک ُ ] ( اِ ) به زبان شیرازی قرابه بزرگ شیشه ای را گویند و کوچک را کبچه گویند. ( آنندراج ). قسمی شیشه بسیار بزرگ برای شراب و سرکه وآب غوره و امثال آن. شیشه های بزرگ قرابه بخصوص پوشال گرفته. ( یادداشت مؤلف ). شیشه ته پهن و دهان باریک که در آن شراب و سرکه و سرکنگبین و نظایر آن ریزند. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ). || در تداول مردم قزوین خمره. قسمی خمره. ( یادداشت مؤلف ).