معنی کلمه کَره در لغت نامه دهخدا
- طوعاً او کرهاً ؛ از روی میل و رغبت یا از روی کراهت. ( ناظم الاطباء ).
|| ( ص ) شتر سخت سر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شتر سخت. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ).
کره. [ ک َ / ک ُ ] ( ع اِمص )سختی و مشقت. یقال : قمت علی کُره ؛ ای مشقت ( منتهی الارب )؛ به زحمت و مشقت برخاستم. ( ناظم الاطباء ). مشقت و گفته اند کلمه بفتح اول به معنی اکراه است و به ضم به معنی مشقت. ( از اقرب الموارد ). || فعلته کَرهاً؛ یعنی اکراهاً. زجاج گوید: هرچه را در قرآن کُره توان خواند فتح آن هم جایز است مگر قول خدای تعالی در سوره بقره : کتب علیکم القتال و هو کُره لکم. ( قرآن 216/2 ) ( از اقرب الموارد ). || اباء. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). امتناع. ( ناظم الاطباء ). || امتناع من حیث العقل و من حیث الطبع و من حیث الشرع. ( ناظم الاطباء ).
کره. [ ک َرْه ْ / ک َ رِه ْ ] ( ع ص ) ناپسند و ناخوش و ناخواست. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مکروه. ( اقرب الموارد ). رجوع به مکروه شود. ناخوشایند. کَرِه ؛ به معنی کریه است. ( از اقرب الموارد ). کریه و نامرغوب. ( غیاث اللغات ). رجوع به کریه شود.
کره. [ ک ُرْه ْ] ( ع ص ) دشوار. ( از ناظم الاطباء ). || چیزی که خود شخص آن را ناپسند دارد. || ( اِمص ) زبردستی. ( یادداشت مؤلف ). || زور. ( یادداشت مؤلف ). قهر و جبر. ( ناظم الاطباء ) :
مال خدایگان بستاند به عنف و کره
از دست منکرانی چون منکر و نکیر.فرخی.چو مردم بخرد آبروی را همه سال
به کره بنده اینیم و چاکر آنیم.مسعودسعد.
کره. [ ک َ / ک ُرْه ْ ] ( ع مص ) کَراهة. کراهیة. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). مَکرَهة. ناپسند داشتن چیزی را. ( منتهی الارب ). مقابل دوست داشتن. ( از اقرب الموارد ). دشخوار داشتن. ( تاج المصادر ). || دشوار شدن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 81 ). رجوع به کراهة شود.
کره. [ ک ُ ] ( اِ ) اسم گیاه اشق است. ( فهرست مخزن الادویه ). رجوع به اشق شود.
کره. [ ک َ رَ / رِ ] ( اِ ) مسکه را نیز گویند و آن روغنی باشد که از دوغ گیرند. ( برهان ). چربی که از شیر یا دوغ به دست کنند. روغن ناگداخته. زَبد. ( یادداشت مؤلف ). چربی که از چرخ کردن شیر در چرخهای کره گیری حاصل شود ویا پس از تُلُم زدن دوغ ، آن را جمع کنند و به مصرف رسانند. گاهی نیز کره را از خامه تهیه کنند بدین طریق که ابتدا خامه شیر را گیرند و پس از آن خامه ها راتحت فشار قرار دهند تا شیر و مایعات آن خارج شود و تبدیل به کره گردد. ( فرهنگ فارسی معین ) :