معنی کلمه کوکب در لغت نامه دهخدا
چشمه آفتاب و زهره و ماه
تیر و برجیس و کوکب بهرام.خسروی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).الاتا همی بتابد بر چرخ کوکبی
الا تا همی بماند بر خاک پیکری.عنصری ( از یادداشت ایضاً ).گر نیی کوکب چرا پیدا نگردی جز به شب
ور نیی عاشق چرا گریی همی بر خویشتن.منوچهری.کوکبی آری ولیکن آسمان توست موم
عاشقی آری ولیکن هست معشوقت لگن.منوچهری.مسعود شاه نامی و تا سعد کوکب است
با طالع تو کوکب مسعود یار باد.مسعودسعد.بیدقی مدح شاه می گوید
کوکبی وصف ماه می گوید.خاقانی.درج بی گوهر روشن به چه کار
برج بی کوکب رخشان چه کنم.خاقانی.کوکب ناهید باد بر در تو پرده دار
چشمه خورشید باد بر سر تو سایبان.خاقانی.هر یک کوکبی بود در سماء سیادت و بدری بر افق سعادت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 179 ). برج طالعش از نور کوکب او متلألی گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 284 ).
ز شش کوکبه صف برآراستی
ز هر کوکبی یاریی خواستی.نظامی.شنیدستم که هرکوکب جهانی است
جداگانه زمین و آسمانی است.نظامی.از بدی چشم تو کوکب نرست
کوکبه مهد کواکب شکست.نظامی ( مخزن الاسرار چ وحید ص 112 ).