کوچیدن

معنی کلمه کوچیدن در لغت نامه دهخدا

کوچیدن. [دَ ] ( مص ) کوچ کردن. رحلت کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). رفتن ایل و طایفه ای از منزلی برای منزل گرفتن در جای دیگر. از جایی به جایی نقل کردن بنه و کسان. رحلت. ارتحال. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
وفا چو دید که انصاف از جهان کوچید
فغان ز سینه برآورد و گفت کو پدرم.فوقی یزدی ( از آنندراج ).و رجوع به کوچ و کوچ کردن شود.

معنی کلمه کوچیدن در فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) کوچ کردن .

معنی کلمه کوچیدن در فرهنگ عمید

روانه شدن جماعتی از مردم از یک شهر یا ناحیه به شهر و ناحیۀ دیگر به قصد اقامت دایم در آنجا، کوچ کردن.

معنی کلمه کوچیدن در فرهنگ فارسی

کوچ کردن، روانه شدن جماعتی ازمردم ازیک شهریاناحیه بشهروناحیه دیگربقصداقامت دائم در آنجا
( مصدر ) کوچ کردن رحلت کردن : وفا چو دید که انصاف از جهان کوچید فغان ز سینه بر آرد و گفت کو پدرم ? ( فوقی یزدی )

معنی کلمه کوچیدن در ویکی واژه

کوچ کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه کوچیدن

وقت کوچیدن رسید از دوستان همرهان رفتند و ما در مرحله
نونز در کلون پا به جهان گشود. مادر نونز، یک دندان‌پزشک و پدر او یک وکیل بود و همزمان با فیدل کاسترو در دانشگاه هاوانا تحصیل کردند. در سال ۱۹۶۰ خانواده او به کاراکاس، ونزوئلا و سپس ایالات متحده آمریکا کوچیدند. در دو سالگی‌اش، خانواده او به بوستون و در چهارسالگی‌اش به اونیون سیتی کوچیدند. او در سال ۱۹۶۴ یک شهروند آمریکایی شد. او بر دو زبان انگلیسی و اسپانیایی تسلط دارد.
۱. تات‌ها فارسی زبانهایی هستند که پس از کشتارهای مردم اسفراین در اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم به روستاهای دوردست کوچیدند و اکنون در یک روستای نیش کیش زندگی می‌کنند و دارای لهجه خاص و آداب و رسوم قدیمی خود هستند.